1 دی یکی آمد بنزدم از ندیمان امیر آنکه در مدحش همیخواهم که فردوسی شوم
2 گفت مخدومت همیخواند بگفتم این مگوی او نخواند هرگزم گر آیه الکرسی شوم
1 هر بلائی که میشود واقع درمیان خلایق عالم
2 چون نکو بنگری طمع باشد منشأ آن بلا ز بیش و زکم
3 گر نبودی طمع نیفتادی از بهشت برین برون آدم
4 هر که نقش طمع ز لوح ضمیر بسترد وارهد ز محنت و غم
1 گر ثواب و عقاب خواهد بود نیک و بد را مخیری پس ازین
2 ور بد و نیک را جزائی هست زین دو هریک که بایدت بگزین
3 یا نکوئی کن و جزاش بیاب یا بدی کن سزای خویش ببین
1 خدیو کشور دانش یمین دولت و دین توئی ز راه حقیقت خلاصه ایام
2 ترا جلال و کرامت بدانمثابه رسید که نافرید چو تو ذوالجلال و الاکرام
3 مدام باد ترا عیش بر مراد دلت از آنکه نیست گوارنده تر ز عیش مدام
4 شنیده ام که رسیدست سهل عارضه ئی بدان کریم که نسبت بدو برند کرام
1 بنزد زبده ایام قدوه الحکما سر افاضل عالم غیاث ملت و دین
2 محیط مرکز علم و سپهر اختر حلم جهان لطف و کرم پیشوای اهل یقین
3 که باشد آنکه پس از عرض صد هزار اخلاص بگوید این دو سه حرف از زبان ابن یمین
4 که از مجالس قرب تو گه گهم دوری بجز وساوس شیطان نکرد کس تلقین
1 ایکه حصن حصین همی سازی پس بکیوانش میکشی ایوان
2 تا بدانی که چیست حاصل آن آیت اینما تکونوا خوان
1 سالها در چار سوی خطه کون و فساد همچو باد از هر طرف بی پا و سر بشتافتم
2 وز پی یار موافق تا مگر پیدا شود موی گشتم بلکه موی اندر طلب بشکافتم
3 بعد چندین گفتگو و جستجوی از هر طرف نیستم مرد ار کسی را مرد صحبت یافتم
1 ز آتش مجمر ار کشم دودی بی نیازم ز عود سوزی او
2 ور بدستم رسد ز گل خاری فارغم از چمن فروزی او
3 نرود عاقل ار پی روزی خود رساند خدای روزی او
1 هر چند روزگار کند پست مرد را از همت بلند نشاید بکاستن
2 رزقت چو از خزانه خالق مقدرست دون همتی بود ز در خلق خواستن
3 بنشین بعزت از پی کاریکه کار تست تا پیش کس بپای نباید بخاستن
1 حقا که ملک شاه نیرزد بجملگی گفتار سرد حاجب و دربان شنیدنم
2 عنقا صفت بگوشه عزلت روم که نیست چون مرغ خانگی سرخواری کشیدنم