1 آنکسانرا که بمقدار جوی نیست هنر بیشتر با زر و سیم و با درم میبینم
2 عاقلانی که شکافند بتاریکی موی از پی تو شه یکروزه دژم میبینم
1 ای بس که بر طریق مناجات گفته ام وقت سحر بدرگه رزاق ذوالمنن
2 ای آنکه رزق تفرقه بر ابلهان کنی من هم نیم چنان بخرد کو نصیب من
1 هر کسی را چنانکه هست بدان پس بدانقدر دوستی میکن
2 با وفا باش و وصل و فصل مکن بهر یاران نو ز یار کهن
3 در عمل کوش و ترک قول بگو کارکرده نمیشود بسخن
1 بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم
2 منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم
1 ای کریمی که مادر ارکان چون تو فرزند راد نازاده
2 دست گوهر فشانت درگه جود از کرم داد مکرمت داده
3 کی توان گفت ابر چون کف تست عقل داند گهر ز بیجاده
4 حال خود عرضه میکنم بر تو ای کریم جواد آزاده
1 حبذا باغ و راغ علیا باد و آن ریاض چو اطلس و خز او
2 ز اعتدال هوا عجب نبود همچو نی گر شکر دهد گز او
3 کرم قز برگ توتش ار بخورد حلقه سیم و زر شود قز او
4 سردی آب او کند احساس تشنه بالای چاه صد گز او
1 ایدل ار ننگ داری از نقصان جز سلوک ره کمال مکن
2 هر چه عقلت بدان دهد دستور جز بدان کار اشتغال مکن
3 شرف نفس اگر همی خواهی با فرومایه قیل و قال مکن
4 بامیدی که شم خیر بود از در راحت ارتحال مکن
1 هر کرا یاد بنده میآید بکرم بندگی من برسان
2 زان بمفرد نمیدهم زحمت که همی ترسم از ملالتشان
1 بینوائی و حفظ ناموسم کرد فرد از جماعتی انبوه
2 نکشم همچو ماکیان خواری از پی دانه در میان گروه
3 جای گیرم چو کبک در کهسار ریک چینم بجای دانه ز کوه
4 زان گزیده است انزوا عنقا که شد از ناپسند خلق ستوه
1 مجلسی داریم الحق جامع هر کام دل ای دریغا نیست در وی منظر چالاک تو
2 راستی را جمله اسباب عشرت حاصل است هیچ دیگر در نمیباید درو الاک تو