1 ایدل چو ممکنست که روزی بشب بری کایام جز بکام تو یک گام نسپرد
2 نومید بس مباش بشادی گذار عمر شاید که عمر تو هم از آنگونه بگذرد
1 ای وزیری که بر رای جهان آرایت هیچ رازی پس این پرده پیروزه نماند
2 با چنان رای و رویت عجب ار بیخبری زانکه در مزو دمن توشه یکروزه نماند
3 وانگهی طعنه زنندم که فلان میخواراست چون خورم می که مرا وجه منی بوزه نماند
4 بسکه دریوزه کنان وام زهر در جستم بسر خواجه که در پای رهی موزه نماند
1 ایدل چه میکنم وطنی را که اندرو هر دم هزار غصه ز هر سو بمن رسد
2 در تیه آرزو دهن آز بسته ام نگشایم ار بمن همه سلوی و من رسد
3 دنیا کرای آن نکند کز برای آن بر دامن ضمیر غبار زمن رسد
4 حقا که از دو کون ملالت بود مرا گر حکم او بمن بسپاس و بمن رسد
1 ایدل آگه نیستی کز پیکرت باد فنا ناگه انگیزد غباری چون ز میدان گرد گرد
2 ز ابر خذلان ز مهریر قهر چون ریزان شود هر که دار برد طاعت جان ز دست برد برد
3 وانکه دارد اقتدار خیر و فرصت فوت کرد چون بمرد آن ناسپاس بیخرد نا مرد مرد
4 مرد آن باشد که بخشد سیم و زر در زندگی سیم و زر سودی ندارد آنزمان کو مرد مرد
1 اول نظرم کامد بر دنبه لرزانش گفتم که ازو هرگز یک موی کجا روید
2 چون پشم دمید از وی گفتم که چه شد گفتا هر جا که رود آبی ناچار گیا روید
1 اگر باید ایدل که تا آبروی میان بزرگانت باقی بود
2 مجو نان اگر حاتمت نان دهد مخور آب اگر خضر ساقی بود
1 بدان گروه بخندد خرد که بر بدنی که روح دامن ازو درکشید میگریند
2 همه مسافر و آنگه ز جهل خویش مقیم بر آنکه پیش بمنزل رسید میگریند
1 بمیدان اظهار مردانگی بنزد خردمند مرد آن بود
2 که نارد بیاد آنچه ناید بکار خود از حسن اسلام مرد آن بود
1 بزیارت بر اصحاب مناصب کم رو گر نخواهی که ز اعزاز تو چیزی کاهند
2 همچو باران که نخواهند که بسیار شود ور نیاید ز خدایش بتضرع خواهند
1 بهترین مراتب آن باشد کان بفضل و هنر بدست آید
2 رتبتی کان نباشد استحقاق زودش اندر بنا شکست آید