1 پنج روزیکه در کشاکش غم در سرای سپنج خواهی بود
2 گر فزون از کفاف میطلبی طالب درد و رنج خواهی بود
3 مال کز وی تمتعت نبود چه کنی مار گنج خواهی بود
1 پیش ازین گر قدسیان با یکدیگر راز میگفتند گوشم میشنید
2 وینزمان ننیوشم اسرافیل اگر صور خود در گوش من خواهد دمید
3 وای بر ابن یمین زین بستگی گر نگردد لطف یزدانی کلید
1 پایم چو بسته نیست بجائی روم کزو هر دم نسیم باد بهاری بمن رسد
2 ساکن چرا شوم بمقامی و خطه ئی کز اهل وی مذلت و خواری بمن رسد
3 در بیشه ئی شکار کنم کز فوایدش هر دم هزار صید شکاری بمن رسد
1 پنجروزی که حیاتست چنان باید زیست با خلایق که کم و بیش ثنائی ارزد
2 وقت رفتن چو رسد نیز چنان باید رفت که ز بیگانه و از خویش دعائی ارزد
1 بزر کزاده اگر چند کودکش بینی گرش جفا کنی از کارهای هرزه بود
2 ندانی اینقدر آخر که شیر بچه خرد بزرگ گردد و او نیز شیر شرزه بود
1 تا شتابان بر فراز خاک خواهد بود باد تا ز آب آتش نخواهد هیچ وقتی دید داد
2 داور هر چیز کین زینچار میاید پدید خسرو عادل محمد بیگ ارغونشاه باد
3 آنکه تا شد صیت عدل او بگیتی منتشر منطوی شد نامه اعمال کسری و قباد
4 وانکه تا ذاتش برادی در جهان مشهور گشت شد جهانرا ذکر جود حاتم طائی زیاد
1 ترا فضل بر دیگران بیش از آن نیست که تو میدهی چیز و او میستاند
2 چو ندهی و نستاند آن فضل بر خاست چو اویی و بر او چه رجحان بماند
3 طمع چون بریدم من از مال خواجه زنش غر که خود را کم از خواجه داند
1 چون سفیهی ترا بیازارد آن دمش گر ادب نیاری کرد
2 باید آبی زدن بر آتش خشم تا بتدریج ازو بر آری گرد
1 تا بود در سرت کلهداری یکدمت بی صداع نگذارند
2 پای در دامن قناعت کش تا ز جیب تو دست وادارند
1 چو دولت خواهد آمد بنده ایرا همه بیگانگانش خویش گردند
2 چو برگردید روز نیکبختی در و دیوار با او نیش گردند