طالعی بس عجبست از ابن یمین فریومدی قطعه 312
1. طالعی بس عجبست ابن یمین را که مدام
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
1. طالعی بس عجبست ابن یمین را که مدام
با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند
1. طمع مدار که راه صلاح گیرد پیش
هر آنکه عادت بد با گلش سرشته شود
1. ظالمی را خانه غارت کرد روزی کافری
خلق را دیدم که مالش را بغارت میبرند
1. عقل گویدم از عالم وحدت مگذر
که بسی دوست نما دشمن بد خواه بود
1. عوانرا آشنا مشمر تو روزی
بتخصیصی ز تو بیگانه گردد
1. عید نو کائینه دلها ز زنگ غم زدود
بر وزیر شهنشان فرخنده و پیروز باد
1. هر که را داد نعمتی ایزد
او ازو نی چشاند و نه چشد
1. کریم زاده چو مفلس شود در او پیوند
که شاخ گل چو تهی گشت بارور گردد
1. غیاث دولت و دین آنکه طوطی جانرا
ز شکر سخن خوش اداش چینه بود
1. غلام همت آنم که همچو باد سحر
ز بار معصیت خود چو بید میلرزد
1. غم فرزند خوردن از جهل است
که خدا این و آنش می ندهد
1. فلک آنست که یکروز بپایان نبرد
تا دلم را ببلای چو شبی نسپارد