دلا بار گران بر از ابن یمین فریومدی قطعه 288
1. دلا بار گران بر گردن جان
منه چندان که چندانی نیرزد
1. دلا بار گران بر گردن جان
منه چندان که چندانی نیرزد
1. در جهان کهن از عامه نو کیسه بسی است
که یکی ز آنهمه بر خوان پدر کاسه ندید
1. در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت
آنقدر عمری که دارد مردم آزادمرد
1. در جهان هر جا که هست آزاده ئی
بار غم از تنگدستی میکشد
1. رای مخدوم که از عالم غیب آگاهست
حال من بنده کماهی بیقین میداند
1. روزگاری که ز کس هیچ گزندت نرسد
و اندرو وجه معاشی بنظامت باشد
1. رزق مقسومست و وقت آن معین کرده اند
بیش از آن و پیش ازین واصل نمیگردد بجهد
1. ز راه بیخردی گفت بو الفضولی دی
مرا چو دید که جز میل انزوا نبود
1. ز من بخدمت مخدوم من فتوح الله
که باد سایه عالیش تا ابد ممدود
1. زین پیشتر برین لب آب و کنار جوی
آزادگان چو سوسن و چون سرو بوده اند
1. سالها خاطر مرا ز نشاط
هیچ پروای قیل و قال نبود
1. سر اکابر عالم نظام ملت و دین
توئیکه چون تو پسر مادر زمانه نزاد