1 مرد باید بهر کجا باشد عزت خویشتن نگهدارد
2 خود پسندی و ابلهی نکند هر چه کبر و منی است بگذارد
3 بطریقی رود که مردم را سر موئی ز خود نیازارد
4 همه کس را ز خویش به داند هیچکس را حقیر نشمارد
1 کسی کو خموش است و پشمینه پوش میان خلایق سروشی کند
2 نبینی که از جمله میوه ها به است آنکه پشمینه پوشی کند
3 از آن سوسن آزادگی یافتست که باده زبان در خموشی کند
4 بر این هر دو گر نرم خوئی چرا بقصد کسی سخت کوشی کند
1 هر که در اصل بد نهاد افتاد هیچ نیکی ازو مدار امید
2 ز آنکه هرگز بجهد نتوان کرد از کلاغ سیاه باز سفید
3 دون پرستی مکن که می نشود در صفا هیچ ذره چون خورشید
4 هر کرا دور چرخ جامی داد بابصارت نکشت چون جمشید
1 مرد فرزانه کز قضا ترسد عجب ار فکر او خطا نبود
2 زانکه اینحال از دو بیرون نیست یا قضا هست یا قضا نبود
3 گر قضا هست جهد نیست مفید ور قضا نیست خود بلا نبود
1 خلعت شاه جهان بر شهریار شرق و غرب تا قیامت بر مراد دوستان فرخنده باد
2 تاج ملک و دین علی آن سایه پروردگار کافتاب بختش از برج شرف تابنده باد
3 رونق عالم ز فر دولت میمون اوست تا بود عالم برونق دولتش پاینده باد
1 سکهای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند تا نپنداری که کس از زمره فرسی نشاند
2 اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن او دگربارش به بالا برد و بر کرسی نشاند
1 ایدل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد
2 گر بد کند زمانه تو نیکو خصال باش بگذشت ازین بسی بسر این نیز بگذرد
3 ور دور روزگار نه بر وفق رای تست انده مخور که بیخبر این نیز بگذرد
4 یک حمله پای دار که مردان مرد را بگذشت ازین بسی بتر این نیز بگذرد
1 نه بکوشش در است روزی خلق نه بجد و بجهد داد ستند
2 از تکاپوی رزق نگشاید گر چه مردم در آن فتادستند
3 بی بر و بار ماند برگ چنار گر چه صد دست بر گشادستند
4 باز نرگس فکنده سر در پیش تاج زر بر سرش نهادستند
1 چه گویم گردش گردون دون را که خس را بر سر اوج آسمان برد
2 جوانمردان و آدم زادگان را ز بهر نانشان آب از رخان برد
3 کسان را داد مال و جاه دنیا که ننگ آید مرا خود نامشان برد
1 گرت از شهد و شکر ذوقی هست چیست بی چاشنی معنی هیچ
2 کاغذ خام شکر پیچ بود کاغذ پخته بود معنی پیچ