1 گرت از شهد و شکر ذوقی هست چیست بی چاشنی معنی هیچ
2 کاغذ خام شکر پیچ بود کاغذ پخته بود معنی پیچ
1 ایدوستان بکام دلم نیست روزگار آری زمانه دشمن اهل هنر بود
2 رسمیست در زمانه که هر کم بضاعتی رتبت بسیش ز اهل هنر بیشتر بود
3 دریا صفت که منصب خاشاک اندرو بالای سلک گوهر و عقد درر بود
4 سهلست اگر جفا کشم از دور روزگار زحمت نصیب مردم والاگهر بود
1 الهی مرا چون سرای سپنج سرانجام باید بغیری سپرد
2 ازین منزلم اندک اندک مبر که خوش مرد آنکو بیکبار مرد
3 نخواهم حیاتی که مر شخص را گر انسان بود زنده نتوان شمرد
4 سعادت رفیق کسی کرد حق که او را ز گیتی بیکبار برد
1 ایدل اگر روزی دو سه دنیا نباشد بر مراد خوش باش کاحوال جهان زانسانکه آید بگذرد
2 کار جهان برقی بود بر تیرگی رخشان شده خوش در نظر آید مرا چون رخ نماید بگذرد
3 بگذار گیتی را و زو بگذر چو دانی این قدر کز ما در آنکو در جهان روزی بزاید بگذرد
4 مائیم در دست غمش با نیم جانی غرق خون ایکاشکی بار غمش چون جان رباید بگذرد
1 ای خردمند چو روزی ز جهان خواهی رفت مدت عمر تو گر پنجه و گر صد باشد
2 بگمانی که مگر زان شودت حال نکو نکنی آنچه بر اهل خرد بد باشد
3 کز همه خلق جهان سیرت بد نا خوبست لیک نا خوبتر از مردم بخرد باشد
4 بگذر از صورت و سیرت بصفا دار از آنک آدمی شکل بود کو بتر از دد باشد
1 ای دل ار چند در سفر خطرست کس سفر بیخطر کجا یابد
2 آنچه اندر سفر بدست آید مرد آن در حضر کجا یابد
3 هر که در سایه گشت گوشه نشین تابش ماه و خور کجا یابد
4 وانکه در بحر غوطه می نخورد سلک در و گهر کجا یابد
1 ای دل از احداث روزگار نگردی بد کنش و زشتخو که نیک نباشد
2 مست خرابات عشق را بملامت سنگ مزن بر سبو که نیک نباشد
3 در پس آزادگان بهیچ طریقی پیش کسان بد مگو که نیک نباشد
4 گر بدیئی بیند از تو کس که مبیناد زود دلش را بجو که نیک نباشد
1 اتفاقم شب دوشین بوثاقی افتاد کاندرو بود حریفی صنمی حور نژاد
2 من و او بر صفت وامق و عذرا با هم کرده از اول شب خلوت و عشرت بنیاد
3 ناگه آن چارده شب ماه بتم را در سر هوس باختن یک ندبی نرد افتاد
4 مهره از کیسه برون کرد و بگسترد بساط پنج تا خصل باوستادی خود طرحم داد
1 ایدل ایام مستیت بگذشت بعد از اینت بهوش باید بود
2 از کدورات شیطنت رستی با صفای سروش باید بود
3 سوی شیبت چو روی تاختن است خیر را سخت کوش باید بود
4 سرفکنده چو نرگس اندر پیش همچو سوسن خموش باید بود
1 اصلت ایدل چو ز خاکست بلندی مطلب عنصر خاک نه مایل سوی پستی باشد
2 بخرد آنست که از حال خود آگاه بود آنقدر عمر که در ربقه هستی باشد
3 مسکنی باید و مقدار کفافی ز معاش زین فزون خواستنت آز پرستی باشد
4 باده دور باندازه دهند ای هشیار بیشتر خواستن از غایت مستی باشد