1 گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست
2 چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست
3 روز و شب منتظر حارث و وارث باشد هر کجا آز وری ضابط وزر داری هست
4 شکرها میکنم ارسیم و زری نیست مرا که فراغت ز نگهداشتنش باری هست
1 مده دل ز دست ارغمی هست و خوفی که آید دو چندانت شادی و یسرا
2 نه ایزد چنین گفت در وحی منزل مع العسر یسرا مع الیسر عسرا
1 من نگویم که از فوائد تو هر زمانی دو صد فتوحم نیست
2 یا که لطف مسیح خاصیتت مدد زندگی و روحم نیست
3 وعده تو وفا شود لیکن صبر ایوب و عمر نوحم نیست
1 آصف ملک عز دولت و دین داد یزدانت چون سلیمان بخت
2 پیش پیرانه رای انور تو نوجوانی است بنده فرمان بخت
3 مشکلات زمانه حل کردی زانکه آمد بدستت آسان بخت
4 دشمنت گر شود چو رستم زال می نیابد بمکر و دستان بخت
1 ایدل اگر زمانه بصد غم نشاندت بنشین و صبر کن که صبوری دوای اوست
2 با دور روزگار نشاید ستیزه کرد و آنکس که کرد اینمثل خوش برای اوست
3 با ژنده پیل پشه چو پهلو همی زند گر جان بباد بر دهد الحق سزای اوست
4 ورکار عاقلی نرود بر ره صواب از وی مبین که آن نه ز فکر خطای اوست
1 خرد چون کند دوستی با کسی که با دشمنان باشد او را صفا
2 مدار از بدان چشم نیکی از آنک شکر کس نخورد از نی بوریا
3 شبان بره آن به که دارد نگاه از آن سگ که با گرگ گشت آشنا
1 نکند عمر خویشتن ضایع هر که در عقل او قصوری نیست
2 هر چه او را جماد میشمرند هیچش از نیک و بد شعوری نیست
3 آدمی نیز اگر بهرزه زید همچنان از جماد دوری نیست
4 خواه گو باش او و خواه مباش چون ازو ظلمتی و نوری نیست
1 مرا بدرگه دولت پناه سرور عهد که با جلالت قدرش سپهر اعلا نیست
2 امید عاطفت آورد ز آنکه میگفتند که در جهان بفتوت کسیش همتا نیست
3 بلی ز هر چه شنیدم هزار چندانست ولی چه سود کز آن هیچ بهره ما نیست
4 نمیکند نظر مرحمت بابن یمین ز حال ابن یمینش خبر همانا نیست
1 در جهان هر چه میکنند عوام نزد خاصان رسوم و عاداتست
2 انقطاع از رسوم این حضرات اتصال همه سعاداتست
3 راه تقلید محض را بستن افتتاح در مراداتست
1 خدائی که بنیاد هستیت را بروز ازل اندر افکند خشت
2 گل پیکرت را چهل بامداد بدست خود از راه حکمت سرشت
3 قلم را بفرمود تا بر سرت همه بودنیها یکایک نوشت
4 نزیبد که گوید ترا روز حشر که این کار خوبست و آن کار زشت