1 مرا صورت از لغوه گر کج شود چه نقصان رسد زان بمعنی راست
2 اگر چه فتد تیر در احتراق و گر چند گیرد تن ماه کاست
3 همان سروری ماه را ثابتست همان دانش تیر گردون بجاست
4 ز معنی ندارد کسی آگهی که مانند آئینه صورت نماست
1 معنی طلب که بر در و دیوار صورتست مغزست نزد مردم دانا هنر نه پوست
2 همچون پیاز جمله تن ار پوست گشته ئی گند دماغ از تو نه دشمن خرد نه دوست
3 معنی نو طلب منگر جامه کهن بگذر ز صورت بد اگر سیرتش نکوست
1 مرا مذهب اینست گیری تو نیز همین ره گرت مردی و مردمیست
2 که بعد از نبی مقتدای بحق علی ابن بوطالب هاشمیست
1 مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست
2 هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست
1 نکند عمر خویشتن ضایع هر که در عقل او قصوری نیست
2 هر چه او را جماد میشمرند هیچش از نیک و بد شعوری نیست
3 آدمی نیز اگر بهرزه زید همچنان از جماد دوری نیست
4 خواه گو باش او و خواه مباش چون ازو ظلمتی و نوری نیست
1 وزیر مشرق و مغرب مگر نمیداند که منصبی که مرا هست هیچکس را نیست
2 بر آستانه جاه و جلال و قدرت تو ثری بتربیت او کم از ثریا نیست
3 مشیر مملکتش راستی نمیشاید کسی که در همه عالم کسیش همتا نیست
4 نه ز آن قبل که ز افراد روزگار بود ازین قبیل که گفتن صریح یارا نیست
1 وزیر شاه نشان ای یگانه دو جهان توئی که ذات تو مقصود از سه مولودست
2 چهار ماه بود تا به پنجگانه حواس ز شش جهه به دل خسته ام که موعودست
3 ز هفتمین درک انتطار برهانم امید هشت بهشت ار تراز معبودست
4 که زیر نه فلک ده دله بصد اخلاص امیدوار بجان بنده تو محمودست
1 والاضیاء دین توئی آنکس که آفتاب در پیش رای انورت از ذره کمترست
2 الفاظ دلگشای ترا نزد علاقان اندر مذاق طوطی جان ذوق شکرست
3 دی قطعه ئی بدست من افتاد ناگهان از گفته های تو که بلطف آب کوثرست
4 چون نور یافت چشم رهی از سواد آن دیدم که قطعه نیست یکی بحر گوهرست
1 هر که رنجی کشید و گنج نهاد بضرورت به دیگران بگذاشت
2 چون نظر میکنی در آخر کار حاصل گنج غیر رنج نداشت
3 خرم آنکس که همچو ابن یمین نخورد وقت شام انده چاشت
1 هر یکی از شهان بوقت شکار صید دیگر کند بقوت بخت
2 شاه یحیی چو عزم صید کند شهریاران رباید از سر تخت
3 باد پاینده تا جهان گیرد بمساعی بخت و بازوی سخت