1 ای روزگاز از تو بوجه معاش خویش قانع شدیم ترک بگیر این مضایقت
2 یا رب چه موجبست که با عاقلی اگر نانی طلب کند نکند کس موافقت
3 کون خری گر از پی آب خضر شود با او کند دو اسبه سعادت مرافقت
4 آری میان فکرت ما و قضای حق نادر شود گشاده طریق مصادقت
1 صاحبا بنده را بخدمت تو سخنی هست عرضه خواهم داشت
2 مهر مهر تو بر نگین دلش چند سال است تا زمانه نگاشت
3 هرگز از شیوه هوا داری یکسر موی در خلل نگذاشت
4 بدگمانش که سر بدولت تو خواهد از خاک بر فلک افراشت
1 الهی معاصی ابن یمین اگر چه ز غایت بسی در گذشت
2 نماند و گر هست در آب و خاک اگر باد عفوت بدو برگذشت
1 ای سروریکه در ره مردی و مردمی رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست
2 گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست
3 دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق هر جا که ابر خاست ز برقی گزیر نیست
1 یکچند روز من ز سیهکاری فلک بودی چنانکه فرق نمیکردمش ز شب
2 و اکنون چنان شدست که در چشم من چو روز کافور فام گشت شب عنبرین سلب
3 بر رغم روزگار بتوفیق کردگار با سعد گشت نحسم و اندوه با طرب
4 جور و جفای چرخ سر آمد بفضل حق اکنون ز خار میدهد از بهر من رطب
1 هنرمند باشد بسان گهر که هر کس مر او را خریدار نیست
2 ز بیحاصلی گر نخواهد بطبع هنرمند را بیهنر عار نیست
3 ز بیمایگی دان اگر عاقلی بدل مایل در شهسوار نیست
4 چو با من ندارند جنسیتی عوام از پی این کسم یار نیست
1 مردمان با یکدیگر دائم نزاعی میکنند از برای آنک دارند از دگر کس عاریت
2 من ندارم با کسی در سر نزاع از بهر آنک بی گمان داند که باید داد وا پس عاریت
3 گر پلاسی باشدم بیزحمت و تشویش خلق عارم آید ز آنکه پوشم در بر اطلس عاریت
1 ترک و تجریدست زاد اندر طریق راه حق هر که دارد توشه ئی او را امید مخرجست
2 نردبان سازی ز همت روح را گاه عروج در طریق حق براق رهنوردت مسر جست
3 هر که جان دارد تو آزادیش را هرگز مجوی تا در آنصورت که او دارد چه معنی مدرجست
4 شر اندک خوار مشمر زانکه اصل فتنه ها کاندر ایران بود و در توران ز خون ایر جست
1 با فلک دوش بخلوت گله ئی میکردم که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
2 اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست
3 فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر هست معهود چو این مشغله و افغان چیست
4 در زوایای فلک چشم بصیرت بگشای با همه فضل برون آر که بی نقصان چیست
1 بیا ز ابن یمین ای دوست بشنو مر این شایسته پند رایگان را
2 یکی و سی و پنج است آن کز آنها نباید بود غافل مؤمنان را
3 ز ده عشری وز آن پس منزلی چند اگر ممکن بود پیمودن آن را
4 نبی را پیروی کردن در اینها کز اینها پرورش باشد روان را