1 بخور بنوش بپاش و بدان که حاصل عمر خرد نداشت کسی کو بدیگری بگذاشت
2 منه ذخیره که بسیار کس ز غایت حرص نهاد گنج بصد رنج و دیگری برداشت
1 لاله را گفتم ای پری پیکر صورتت خوب و سیرتت نیکوست
2 بازگو این سیه دلی از چیست مگرت زحمتی رسید از دوست
3 گفت نی نی که زر ندارم زر زر که اسباب کامرانی از اوست
4 غنچه را بین که خرده ئی دارد می نگنجد ز شادی اندر پوست
1 والاضیاء دین توئی آنکس که آفتاب در پیش رای انورت از ذره کمترست
2 الفاظ دلگشای ترا نزد علاقان اندر مذاق طوطی جان ذوق شکرست
3 دی قطعه ئی بدست من افتاد ناگهان از گفته های تو که بلطف آب کوثرست
4 چون نور یافت چشم رهی از سواد آن دیدم که قطعه نیست یکی بحر گوهرست
1 ایزدا مستحق عفو توأم ز آنکه من بنده را گناه بسیست
2 نه تو خود را عفو همیدانی پس برین قول بیخلاف بایست
3 عفو کردن پس از گناه بود بیگنه را بعفو حاجت نیست
1 دانی بزرگمهر حکیم جهان چه گفت بشنو که بشنود سخن هر که عاقلست
2 گر مرگ در پی است املت ابلهی بود ور حق بود قضا و قدر سعی باطلست
3 ور مکر سیرتست که در نفس آدمی است کآنرا شناختن بیقین کار مشکلست
4 پس بودن ایمن از همه کس نفس خویشرا کشتن بدست خویش چو زهر هلاهل ست
1 هر که در کارها مشاوره کرد گلبن باغ دولتش بشکفت
2 هر مهمی که باشد از بدو نیک در جهان با دو شخص باید گفت
3 اولا آنکه او بحق گوئی همچو الماس در تواند سفت
4 ثانیا با کسی که صورت صدق با تو بیرون بیاورد ز نهفت
1 سائلی حال جهانرا ز یکی کرد سؤال آن شنیدی که چه فرمود حکیمش بجواب
2 گفت دنیا و نعیمش چو بیابان و سراب یا خیالیست که صاحبنظرش دید بخواب
3 خواب را مردم بیدار دل اصلی ننهند نشوند اهل خرد غره بتمویج سراب
1 ای خرده شناسان که بانواع فضایل ارباب شرف را چو شما راهبری نیست
2 حیف است که با این هنر و فضل شما را از حال دل مردم دانا خبری نیست
3 سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است گنجی که از او دولت صاحبنظری نیست
4 باوی سخن خوش بتوان گفت که او را گر در کف احسان شما سیم و زری نیست
1 چون سفیهی زبان دراز کند که فلانکس بفسق ممتازست
2 فسق او زین بیان یقین نشود واین باقرار خویش غمازست
1 جهان لطف و کرم تاج ملک خواجه علی توئی که کس ز تو شد هر که در زمانه کس است
2 طبیعتی است در احیای مکرمات ترا که هست خاصیتش آنکه عیسوی نفس است
3 بجز خیال کسی شبروی نیارد کرد در آن دیار که سر پاس پاس تو عسس است
4 بهر مهم که نهد رای تو قدم در پیش هزار منزل ازو آفتاب باز پس است