1 فخر آل مصطفی سید لطیف الدین توئی آنکه پیش رأی پیرت عقل اول کودکیست
2 با صفا از کوکب دری نعلین تو شد هر کجا تاجی فروزان بر فراز تار کیست
3 صیقل رایت بانوار یقین روشن کند هر کرا آئینه دل تیره از زنگ شکیست
4 هر غباری کان ز نعل سم یکران تو خاست بر رخ زرنیخ فام دشمنانت آهکیست
1 فاقه را کرده باشد استقبال هر که ممسک بود بوقت حیات
2 در جهان میزید چو درویشان بینوا تا رسد زمان وفات
3 زو حساب توانگران خواهند چون در آید بعرصه عرصات
1 فرزند و نور دیده من ایکه در سخن داند خرد که مرتبه مهتری توراست
2 خورشید در نظم تو در گوش میکشد چون آفتاب ملک سخن گستری توراست
3 میدان نظم و نثر مرا بود پیش ازین پا نه درین بساط کنون سروری تو راست
4 آنکس که از مبانی اشعار واقفست داند یقین که مرتبه شاعری تو راست
1 فرهاد خویش کرد مرا ماه چهره ئی شیرین لبی که خسرو خوبان برزنست
2 مثلش ز آدمی نتوان یافت بهر آنک با حور و با پری بگه حسن برزنست
3 بس نازک و لطیف زنی خواستست لیک او را هزار فخر بهر شیوه برزنست
1 عقل با روح قدس گفت که فردوس برین هیچ دانی بخوشی بر چه مثال افتادست
2 روح قدسی ز سر حیرت و دانش گفتش بخوشی راست چو گرمابه علیا با دست
1 گردش گردون دون آزاده ها را خسته کرد کو دل ازاده ئی کز دست او مجروح نیست
2 در عنا تا کی توان بودن بامید بهی گر کسی را صبر ایوبست عمر نوح نیست
1 کردم ز میان همگان عزم کناری تایب شده یکباره ز چیزیکه حرام است
2 گفتند که اسرار نهان داشتنت چیست بر گو که حلالست حرامست کدام است
3 گفتم که بلی هست نهان نزد من اسرار کاسرار نهان داشتن آئین کرام است
1 کسی گفت عزت بمال اندرست که دنیا و دین را درم یاورست
2 چه مردی کند زور بازوی جاه که بی مال سلطان بی لشکرست
3 تهیدست با هیبت و نام نیک زن زشتروئی که بیچادرست
4 بدان مرغ ماند که بر شخص او پرو پوش بسیار و بس لاغرست
1 کسی کو طریق تواضع رود کند بر سریر شرف سلطنت
2 ولیکن تو جایش بدان و مکن ملک سیرتی درگه شیطنت
3 تواضع بود با بزرگان ادب بود با فرومایگان مسکنت
1 گر وعده ئی که داد مرا آصف زمان یکبارگی مرا ز خاطر عاطر گذاشتست
2 بروی گرفت نیست گر اینسان که چاکرست بس خلق را که بر در امید داشتست
3 وانگاه دین وعده یکیک گزارده چون رایت کرم بفلک برفراشتست
4 وزیاد بنده گر نرود وعده های او نشگفت از آنکه بنده بر آن دل گماشتست