1 در بهشت است هر که در وطنش نعمتی هست و جیق و واقی نیست
2 کنج عزلت گزید و در عالم در پی طارم و رواقی نیست
3 هر دم از ناگوار ناجنسیش همنشینی و هم وثاقی نیست
4 هر که جفت چنین مراد بود همچو او در زمانه طاقی نیست
1 منم ابن یمین که نتوان کرد جز بمن انتساب شعر مرا
2 در میان سخنوران باشد فضل فصل الخطاب شعر مرا
3 نتوان کرد نسخ تا به ابد همچو ام الکتاب شعر مرا
4 نبود فرق در جهانگیری ذره آفتاب و شعر مرا
1 مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست
2 هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست
1 ایخدیوی که عهد دولت تو هست چون در زمان عمر شباب
2 در زمین حزم تو سرشته درنگ در فلک عزم تو نهاده شتاب
3 روز ظالم ز تیغ معدلتت چون شب دیو شد ز تیر شهاب
4 هست آگاه رأی انور تو ز آنچه دارد فلک و رای حجاب
1 شنیدم صفات تو عاشق شدم ندیده بدیده رخ فرخت
2 بیاد تو برخاست صبر از دلم چها خیزد آیا چو بیند رخت
1 گر وعده ئی که داد مرا آصف زمان یکبارگی مرا ز خاطر عاطر گذاشتست
2 بروی گرفت نیست گر اینسان که چاکرست بس خلق را که بر در امید داشتست
3 وانگاه دین وعده یکیک گزارده چون رایت کرم بفلک برفراشتست
4 وزیاد بنده گر نرود وعده های او نشگفت از آنکه بنده بر آن دل گماشتست
1 فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان که آفتاب معاشت بدل شود بسها
2 نه نیز پیرو امساک را زبونی کن چنانکه دامن همت دهی ز دست رها
3 وسط گزین که گزیدست سید عربی بدین حدیث که خیر الامور اوسطها
1 جمعی اقاربم طمع خام بسته اند در ملک ریزه ئی که بدانم تعیش است
2 زینگونه ناپسند کجا مرتکب شود هرگز کسی که با خرد و رای وباهش است
3 اندوهناک و خشمگن است از طمع مدام هر یک ازین گروه که گویا و خامش است
4 من قانعم هر آنچه مرا میدهد خدای کارم از آن مدام نشاط است و رامش است
1 دیدم آنکس را که باز همتش گاه صید باز سیمین طبل ساخت
2 کمترین بندگان درگهش در تماشاگاه او اصطبل ساخت
1 بنام ایزد زهی خرم سرائی که چون فردوس اعلی دلگشایست
2 هواش از اعتدال طبع دائم چو انفاس مسیحا جان فزایست
3 غبار آستانش از خوش نسیمی بسان ناف آهو مشک زایست
4 درو گر سوز باشد مشک و عودست و گر نالد کسی آن چنگ و نایست