1 شهریارا کامکارا یک سخن ز ابن یمین بشنو و پاسخ بگو ای جان فدای پاسخت
2 قبله جان از جهان ز آن کرد درگاه ترا تا همی بیند بفال سعد روی فرخت
3 نیکخواه تست و خواهد بود چون داری روا کو بود بیموجیی چون چشم بد دور از رخت
1 شکر ایزد اگر نماند زرم بحر طبعم هنوز پر گهرست
2 نزد جوهر شناس بینا دل عقد در چون بود چه جای زرست
3 ماه را در منازل علوی فکر من پیشوا و راهبرست
4 ز آتش خاطر اثیر وشم شعله آفتاب یک شررست
1 صاحبا همت تو یکچندی بمواعید شادمانم داشت
2 و آرزوی محال چون سایه بر پی مهر تو دوانم داشت
3 وعده را چون ندیدم انجازی راستی را خرد برانم داشت
4 که بگویم که من بدولت تو چون تو صدها چنین توانم داشت
1 صاحبا بنده را بخدمت تو سخنی هست عرضه خواهم داشت
2 مهر مهر تو بر نگین دلش چند سال است تا زمانه نگاشت
3 هرگز از شیوه هوا داری یکسر موی در خلل نگذاشت
4 بدگمانش که سر بدولت تو خواهد از خاک بر فلک افراشت
1 صاحبا گر چه از ضعیفی تن می نیارم ببندگیت شتافت
2 لیک طبع چو آب و آتش من میتواند بفکر موی شکافت
3 رشته در بازوی هنرمندان ذهن وقاد من تواند تافت
4 لایق کسوت مدایح تو دیبه خسروی توانم بافت
1 صاحب اعظم کریم الدین سر گردنکشان ایکه در مردی و رادی چون تو سر داری نخاست
2 رأی پیرت گر چه باشد یاور اندر کارها لیک چون بخت جوانت در جهان یاری نخاست
3 فتنه را در خواب مستی سر فروشد تا بدید در جهان چون حزم هشیار تو بیداری نخاست
4 هر چه کرد از بهر نظم ملک و ملت رأی تو در ضمیر آسمان بر کارش انکاری نخاست
1 صحت و امن هست و وجه معاش گر نباشی شکور کفرانست
2 شکر انعام منعم ار نکنی آن نه کفران که عین کفرآنست
3 هست کفران فزون ز کفر از آن که مثنی کفر کفرانست
1 عالیجناب حضرت دستور شه نشان کز وی بجاه گنبد گردون فروتر است
2 ایوان او کجاست ندانم که بر ثری کز آستانش گنبد گردان فروتر است
3 در نزهت از مکانت آن بزم دلگشای صد پا به پیش روضه رضوان فروتر است
4 در وی که هیچ دیده ندیدست ناپسند آخر چرا فرشته ز شیطان فروتر است
1 عماد دولت و دین ای وزیر زاده ملک چه جای زاده که این کار پیشه و فن تست
2 دلیل صحت نفس و طهارت نسبت غرارت شرف نفس و خلق احسن تست
3 عطارد ار چه که باشد به زیرکی مشهور ولی چو با تو کنندش قیاس کودن تست
4 اگر چه سوسن آزاد ده زبان باشد ولی چو بنده بوقت ثنات الکن تست
1 فرزند خواجه در هنر از خواجه کمترست گر چه بشکل و صورت و هیئت بسان اوست
2 منگر بدانکه این پدرست آن پسر و لیک بس مغز کز بدی نرسد در بهای پوست
3 خاقانی بلند سخن خود مثال این گفتست نکته ئی بشنو ز انکه بس نکوست
4 گیرم که مار چو به کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست