1 یک دو نوبت در جناب خسرو جمشید فر آنکه یابد ملک ازو همچون تن از جان تربیت
2 وانکه بهر بخشش او سیم و زر را میرسد در صمیم کان ز لطف مهر تابان تربیت
3 وانکه زیر سایه مهرش عجب ناید مرا گر ز نور ماه یابد تار کتان تربیت
4 من بعون رأی پیر و قوت بخت جوان عرضه کردم شعر و زو دیدم فراوان تربیت
1 با خرد گفتم که داری در جهان جایی چنان کاندر او دلخستهای یک دم برآساید ز رنج
2 گفت بگذر ز آن و این سادهدلیها ترک گیر زان که نتوان یافتن بیخار گل، بیمار گنج
3 هست راحت در جهان مانند عنقا در زمان غیر نامی نیست از وی اندرین دار سپنج
4 کس در این ایوان ششدر چون دمی بیرنج زیست راحت جانت همیباید گذر زین چار و پنج
1 غرمائی که داشتم زین پیش که از ایشان بمن رسیدی رنج
2 همچو قارون فرو شدند بخاک جمله و باز ماند ز ایشان گنج
3 هر یکی را بغیر مظلمه نیست هیچ حاصل درین سرای سپنج
1 هر که دارد کفاف عیش چنان که نباشد بدیگری محتاج
2 کلبه ئی نیز باشدش که ازان نکند هر دمش کسی اخراج
3 در جهان پادشاه وقت خود است وینچنین شاه ننگرد سوی تاج
4 بیشتر زین مجوی ابن یمین تا نمانی مگر ازین منهاج
1 هر که را دسترس بنقره و زر باشد و بهره بر ندارد هیچ
2 وانکه بر آب زندگانی خویش تخم خیرات می نکارد هیچ
3 ابر او بر زمین تشنه دلان خشکسال کرم نبارد هیچ
4 صفر باشد بپیش ابن یمین صفر را کس چه میشمارد هیچ
1 منت ایزد را که هستم با قناعت همنشین نیستم با کس رجوعی گر سقیمم گر صحیح
2 نگذرم بر صدر مخلوق ار کریمست ار لئیم ننگرم بر روی معشوق ار قبیح است ار صبیح
3 با یساری کاملست ابن یمین از در نظم در نسیب و در مراثی در هجا و در مدیح
4 وین نه پنهانست خوان شعر گستردم چنانک در مذاق عقل باشد با حلاوتها ملیح
1 ای که اندر شرب می ما را ملامت میکنی شرب می از رشد باشد زان کزو گیرد سماح
2 می نگه دارد نفوس خلق را از عیب بخل وان کزو آید سخاوت باشد از اهل فلاح
1 یکی گفت صبح مشیبت دمید تو در خواب غفلت زهی بی فلاح
2 بدو گفتم آخر ندانسته ئی که خوشتر بود خواب وقت صباح
1 هر که او بر چار مطلوب از مطالب قادرست دستگاهش در شرف باشد به هر جایی فسیح
2 اولا عقلی صحیح و ثانیا اصلی صریح ثالثا یاری نصیح و رابعا نطقی فصیح