ما مست ز بادهٔ الستیم از نجمالدین رازی رباعی 49
1. ما مست ز بادهٔ الستیم هنوز
وز عهده الست باز مستیم هنوز
...
1. ما مست ز بادهٔ الستیم هنوز
وز عهده الست باز مستیم هنوز
...
1. ای آنکه نشسته اید پیرامن شمع
قانع گشته به خوشه از خرمن شمع
...
1. دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ را در خور عشق
...
1. گه هشیارم ز باده گاهی مستم
گاهی چو فلک بلند و گاهی پستم
...
1. تا باغم عشق تو هم آواز شدم
صد باره زیادت به عدم باز شدم
...
1. شاها چو دمی روی به مقصود آرم
صد همچو ایاز سوی محمود آرم
...
1. عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت به دیدگان می سپرم
...
1. از عشق مهی چو برلب آمد جانم
گفتم بکنی به وصل خود درمانم
...
1. هر دل نکشد بار بیان سخنم
هر جان نچشد ذوق ز جان سخنم
...
1. شمع است رخ خوب تو پروانه منم
دل خویش غمان تست بیگانه منم
...
1. ز آن باده نخورده ام که هشیار شوم
و آن مست نیم که باز بیدار شوم
...
1. ما شیر و می عشق تو با هم خوردیم
با عشق تو در طفولیت خو کردیم
...