1 از ما تو هر آنچه دیده ای سایهٔ ماست بیرون ز دو کون ای پسر پایهٔ ماست
2 بی مایی ما به کار ما مایهٔ ماست ما «دایهٔ» دیگران و او دایهٔ ماست
1 عشاق که ماه عالم جاویدند مانندهٔ من شوند در امیدند
2 گشتند مرا دشمن ازین مشتی دون چون شبپرگان که دشمن خورشیدند
1 ما مست ز بادهٔ الستیم هنوز وز عهده الست باز مستیم هنوز
2 در صومعه با سجاده و مصحف و ورد دردی کش و رند و می پرستیم هنوز
1 آن را که دل از عشق پر آتش باشد هر قصه که گوید همه دلکش باشد
2 تو قصهٔ عاشقان همی کم شنوی بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد
1 ای شمع بخیره چند بر خود خندی تو سوز دل مرا کجا مانندی؟
2 فرق است میان سوز کز جان خیزد تا آنچه به ریسمانش بر خود بندی.
1 کار من و تو بی من و تو ساخته اند وز نیک و بد من و تو پرداخته اند
2 تسلیم کن امروز که فردا بیقین تخمی روید که دی در انداخته اند
1 شمع ازلی دل منت پروانه جان همه عالمی مرا جانانه
2 از شور سر زلف چو زنجیر تو خاست دیوانگی دل من دیوانه.
1 فردا که مقدسان خاکی مسکن چون روح شوند راکب مرکب تن
2 چون لاله به خون جگر آلوده کفن از خاک سر کوی تو بر خیزم من.
1 عشقت که دوای جان این دلریش است ز اندازهٔ هر هوس پرستی بیش است
2 چیزی است که از ازل مرا در سر بود کاری است که تا ابد مرا در پیش است
1 ای ساقی خوش بادهٔ ناب اندر ده مستان شده ایم هین شراب اندر ده
2 کس نیست ز ما که نه خراب است و یباب آواز بدین ده خراب اندر ده.