آثار بیدل دهلوی

صفحه 70 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 بر تپیدنهای دل هم دیده‌ای واکردنی‌ست رقص بسمل عالمی دارد تماشاکردنی‌ست

2 یا به خود آتش توان زد یا دلی بایدگداخت گر دماغ عشق باشد اینقدرهاکردنی‌ست

3 از ورق‌گردانی شام و سحر غافل مباش زیرگردون آئچه امروز است فرداکردنی‌ست

4 هرکف خاکی به جوش صدگدازآماده است یک قلم اجزای این میخانه صهباکردنی‌ست

1 بی‌رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست چشم مخمل را ز شوق پای‌بوست خواب نیست

2 بعد کشتن خون ما رنگ است در پرواز شوق آب و خاک بسملت از عالم سیماب نیست

3 شوخی مهتاب و تمکین کتان پر ظاهر است بر بنای صبر ما شوقت کم از سیلاب نیست

4 کی تواند آینه عکس ترا در دل نهفت ضبط این گوهر به چنگ سعی هر گرداب نیست

1 سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست جگر آیینه‌دار شانهٔ کیست

2 جنون می‌جوشد از طرز کلامم زبانم لغزش مستانهٔ کیست

3 دلم‌ گر نیست فانوس خیالت نفس بال و پر پروانهٔ‌ کیست

4 ز خود رفتم ولی بویی نبردم که رنگم ‌گردش پیمانهٔ‌ کیست

1 عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست تا ذره‌ای‌ که می‌رمد از خود نگاه اوست

2 ماییم و پاسبانی خلوت‌سرای چشم بیرون رو، ای نگاه‌! که این خوابگاه اوست

3 شبنم به نیم چشم زدن جوهر هواست آزاده بیدلی‌که همان اشک آه اوست

4 بیتاب عشق اگر همه ریگ روان شود تا سر بجاست آبلهٔ پا به راه اوست

1 تا ز جنس تب وتاب نفس آثاری هست عشق را با دل سودازده‌ام‌‌کاری هست

2 کو دلی‌کز هوس آرایش دکانش نیست در صفا خانهٔ هر آینه بازاری هست

3 خلقی آفت‌کش نیرنگ خیال است اینجا هیچ‌کس نیست خر، اما، همه را باری هست

4 خاک‌گشتیم و زتأثیر خیال تو هنوز دل هر ذرهٔ ما چشمهٔ دیداری هست

1 تومست وهم ودرین بزم بوی صهبا نیست هنوزجزبه دل سنگ جای مینا نیست

2 خیال عالم بیرنگ رنگها دارد کدام نقش‌که تصویر بال عنقا نیست

3 بمیر وشهره شوای دل‌کزین مزار هوس چراغ مرده عیان است و زنده پیدا نیست

4 به چشم بسته خیال حضور حق پختن اشاره‌ای‌ست‌که اینجا نگاه بینا نیست

1 دل از ندامت هستی‌، مکدر ا‌فتاده‌ست دگر ز یاس مگو خاک بر سر افتاده‌ست

2 درین بساط‌، تنزه کجا، تقدس‌کو مسیح رفته و نقش سم خر افتاده‌ست

3 مرو به باغ‌که از خنده‌کاری‌گلها درین هوسکده رسم حیا برافتاده‌ست

4 فلک شکوه برآ، از فروتنی مگذر بلندی سر این بام بر در افتاده‌ست

1 کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست هرجا مژه بلندکنی بارگاه اوست

2 دل را برون زخود همه یک‌گام رفتنی‌ست گر برق ناله نیست نگه شمع راه اوست

3 اقبال خاکسار محبت ز بس رساست گرد شکسته نیز درتن ره‌کلاه اوست

4 ای بی‌خبر ز صافدلان احتراز چیست زنگی‌ست آنکه آینه روز سیاه اوست

1 گردباد امروز در صحرا قیامت ‌کاشته‌ست موی مجنون بی‌سر و پاگردنی افراشته‌ست

2 چون سحرگرد نفس بر آسمانها برده‌ایم بی‌طنابی خیمهٔ ما ناکجا برداشته‌ست

3 در ازل آیینهٔ شرم دویی در پیش داشت مصلحت‌بینی‌که ما را جز به ما نگماشته‌ست

4 تا قیامت حسرت دیدار باید چید و بس چشم‌مخموری در این ویرانه نرگس کاشته‌ست

1 اوج جاه‌، آثارش از اجزای مهمل ریخته‌ست خار و خس‌ازبس فراهم‌گشته این‌تل ریخته‌ست

2 صورت کار جهان بی‌بقا فهمیدنی‌ست رنگ بنیادی‌که می‌ریزند اول ریخته‌ست

3 چشم‌کو تا از سواد فقر آگاهش‌کنند شب ز انجم تا چراغ بزم مکحل ریخته‌ست

4 سستی فطرت ز آهنگ سعادت بازداشت رشته‌های تابدار اکثر به مغزل ریخته‌ست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی