آثار بیدل دهلوی

صفحه 72 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست شمع‌تصویریم‌و اشک‌ما چکیدن آرزوست

2 بسمل‌تسلیم هستی طاقت‌کوشش نداشت آن ‌که ما را کرد محتاج تپیدن آرزوست

3 دست و پایی می‌زند هرکس به امید فنا تا غبار این بیابان آرمیدن آرزوست

4 پای تا سر‌کسوت شوق جنون خیزم چو صبح تا گریبان نقش می‌بندم دریدن آرزوست

1 بسکه اجزایم چمن‌پروردهٔ نیرنگ اوست گرهمه خونم به‌جوش شوخی آید رنگ اوست

2 کوه تمکینش بود هرجا بساط‌آرای ناز نالهٔ دلهای بیطاقت شرار سنگ اوست

3 جوهر آیینهٔ وحدت برون است از عرض هر قدر صافی تصورکرده باشی زنگ اوست

4 عشق آزادست اما در طلسم ما و من آمد و رفت نفس تمهید عذر لنگ اوست

1 زندگی شوخی کمین رمیست فرصت گیر و دار صبحدمیست

2 بسکه تنگ است عرصهٔ امکان چون ‌نگه هرطرف روی قدمیست

3 پوست بر تن دربدن ممسک همچو ماهی جدایی درمیست

4 عجز خوش استقامتی دارد بار نُه آسمان به دوش خمیست

1 صاحب خلق حسن‌،‌ گلها به دامن داشته‌ست چرب ‌و نرمی ‌درطبایع‌، ‌آب‌ و روغن داشته‌ست

2 با دل جمع آشنا شو از پریشانی برآ در بهار نادمیدن دانه خرمن داشته‌ست

3 وصل‌خواهی زینهار از فکر راحت قطع‌ کن وادی عشاق منزل نام رهزن داشته‌ست

4 بی‌نشانی همتان از هرچه‌گویی برترند منظر این شاهبازان یک نشیمن داشته‌ست

1 جایی‌که مرگ شهرت انجام داشته‌ست لوح مزار هم به نگین نام داشته‌ست

2 یاران تأملی‌که درتن عبرت انجمن چینی مو نهفته چه پیغام داشته‌ست

3 غیر از ادای حق عدم چیست زندگی بیش وکم نفس همه یک وام داشته‌ست

4 راحت درین قلمرو از آثار هوش نیست خوابیده است اگرکسی آرام داشته‌ست

1 سخت‌ جانی از من محزون‌ که باور داشته‌ست زندگانی بی‌ تو این مقدار لنگر داشته‌ست

2 خار خار موج در خونم قیامت می‌کند خنجر نازت‌نمی‌دانم چه‌جوهر داشته‌ست

3 بر رهت چون‌ نقش‌ پا از من صدایی برنخاست پهلوی بیمار الفت طرفه بستر داشته‌ست

4 حسرت مستان این بزم از فضولی می‌کشم شرم‌اگر باشد عرق‌هم‌ می به‌ساغر داشته‌ست

1 خودنماییها کثافت جوهریست شیشه تا در سنگ می‌باشد پریست

2 اعتبار اینجا ندارد عافیت شمع سرتاپاش پامال سریست

3 ‌سروگل ناکرده آزادی مخواه این ثمر وقف بهار بی‌بریست

4 پنبه نه درگوش و واکس بی‌خلل خانهٔ آسودگی قفلش گریست

1 درگلستانی‌که دل را با اشاراتش سری‌ست سبزه‌گرگل می‌کند ابروی ناز دلبری‌ست

2 ذوق پیدا-‌بی قیامت صنعت است آگاه باش درکمین خودنمابیها پری میناگری‌ست

3 شش جهت جزکاهش‌و بالیدن‌نیرنگ نیست اختراع این بس‌،‌که ماه نو، جبین لاغری‌ست

4 گلفروش است از بهار لاله‌زار این چمن آتش داغی‌که در پیراهنش خاکستری‌ست

1 دل گرم من آتشخانهٔ‌کیست نگاه حسرتم پروانهٔ کیست

2 خط جام است امشب رهزن هوش خیال نرگس م‌ستانهٔ ‌کیست

3 هزار آیینه روز خویش شب کرد صفا مهتاب فرش خانهٔ‌کیست

4 امل در مزرع ما ره ندارد فسون ریشه‌، دام و دانهٔ ‌کیست

1 دل در قدم آبله پایان‌که شکسته‌ست این‌شیشه به‌هرکوه‌و بیابان‌که شکسته‌ست

2 جز صبر به آفات قضا چاره نشاید در ناخن تدبیر نیستان‌که شکسته‌ست

3 با سختی ایام درشتی مفروشید ای‌بیخبران سنگ به دندان‌که شکسته‌ست

4 گر ناز ندارد سر سوتش غبارم دامان تو، ای سرو خرامان‌که شکسته‌ست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی