گر جنونم هوس قطع منازل میداشت از بیدل دهلوی غزل 832
1. گر جنونم هوس قطع منازل میداشت
خوشتر از ریگ روان آبله محمل میداشت
1. گر جنونم هوس قطع منازل میداشت
خوشتر از ریگ روان آبله محمل میداشت
1. تو ازآن خلوت یکتا چه خبر خواهی داشت
گر شوی حلقهکه چشم آنسوی در خواهی داشت
1. گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت
1. همت من از نشان جاه چون ناوک گذشت
زین نگین نامم نگاهی بود کز عینک گذشت
1. تا عرقناک از چمن آن شوخ بیپرواگذشت
موج خجلت سرو را چون قمری از بالاگذشت
1. در طلبت شب چه جنونهاگذشت
کز سر شمع آبلهٔ پاگذشت
1. یأس مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت
با شکستی ساخت دل کز طرهٔ لیلا گذشت
1. چنینکه عمر تأملگر شتابگذشت
هوای آبلهای از سر حباب گذشت
1. فرصت نظاره تا مژگان گشودن درگذشت
تیغ برقی بود هستی آمد و از سر گذشت
1. شب به یاد آن لب خموش گذشت
ناله شد شمع وگلفروشگذشت
1. به فکر دل لبم از ربط قیل و قالگذشت
چسان نفسکشم آیینه در خیال گذشت
1. دوش از نظر خیال تو دامنکشانگذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت