زان خوشهکه میناگری باغ از بیدل دهلوی غزل 808
1. زان خوشهکه میناگری باغ عنب داشت
هر دانه پریخانه ی بازار حلب داشت
1. زان خوشهکه میناگری باغ عنب داشت
هر دانه پریخانه ی بازار حلب داشت
1. جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت
انگشت زینهار به غربال آب داشت
1. جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت
شمع خود را همچو نی در رهگذار باد داشت
1. حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت
جانکنیها، ریشهای در تیشهٔ فرهاد داشت
1. سعیجاه آرزوی خاک شدن در سر داشت
موج از بهر فسردن طلب گوهر داشت
1. برق آفت لمعه در بیضبطی اسرار داشت
نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت
1. شبکه شور بلبل ما ریشه درگلزار داشت
بوی گل در غنچه رنگ ناله در منقار داشت
1. ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت
زبان خامهٔ ما هر چه گفت لغزش داشت
1. تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
طفل اشکی همکه میدیدم به دامن سنگ داشت
1. تا ز حسن وگلستان تماشا رنگ داشت
حیرت از آیینهام دستی به زیر سنگ داشت
1. دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت
سعی جولانی که نازشها به پای لنگ داشت
1. اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت
حسن فروغ مهر نقاب هلال داشت