آثار بیدل دهلوی

صفحه 67 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 پیری‌ام پیغامی از رمز سجود آورده است یک‌گریبان سوی خاکم سر فرود آورده است

2 شبهه پیمایی‌ست تحقیق خطوط ما و من کلک صنع اینجا سیاهی درنمود آورده است

3 اندکی می‌باید از سعی نفس آگه شدن تا چه دامن آتش ما را به دود آورده است

4 ذوق شهرت دارم اما از نگونیهای بخت در نگین نامم هبوطی بی‌صعود آورده است

1 تو محو خواب و در سیرکن‌فکان بازست مبند چشم‌که آغوش امتحان بازست

2 درین طربکده حیف است ساز افسردن گره مشوکه زمین تا به آسمان بازست

3 کجا دمید سحرکز چمن جنون نشکفت تبسمی که گریبان عاشقان بازست

4 به معبدی‌که خموشان هلاک نام تواند چو سبحه بر دریک حرف صد دهان بازست

1 صفحهٔ دل بی‌خط زخم تو فرد باطلست آبرو آیینهٔ ما را ز جوهر حاصلست

2 گر همه حرف حق است آندم‌که‌گفتی باطلست هرچه بیرون آمد از لب‌، خارج آهنگ دلست

3 نیست از دست تو بیرون اختیار صید ما پنجهٔ رنگین چوگل تا غنچه می‌سازی دلست

4 در ره تسلیم‌، پر بی‌خانمان افتاده‌ایم بر سر ما سایه‌ای‌گر هست‌، دست قاتلست

1 سر هرکس زگلی پر زده است گل ندانست چه برسر زده است

2 گر بوذ آینه منظور بتان چشم ما هم مژه‌ کمتر زده است

3 لغز میکده عجز رساست پای پر آبله ساغر زده است

4 بی‌رخش نام تماشا مبرید بو نکاهم مژه نشنر زده است

1 دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست از حضور آفتاب آیینهٔ ما آتشست

2 پیکر ما همچو شمع ازگریهٔ شادی‌گداخت اشک‌هرجا بنگری آب‌است‌، اینجا آتشست

3 تا نفس‌باقی‌ست عمر از پیچ‌وتاب آسوده نیست می‌تپد برخویشتن تا خار و خس‌با آتشست

4 گرمی هنگامهٔ آفاق موقوف تب است روز اگر خورشید باشد شمع شبها آتشست

1 جنس ما با این‌کسادی قیمتی فهمیده است وین حباب پوچ خود را باگهر سنجیده است

2 هرکس از سیر بهار بیخودی آگاه نیست دیده هرجامحو حیرت می‌شدگل چیده است

3 بوالهوس نبود حریف عرصه‌گاه جلوه‌اش حسن او از چشم مشتاقان زره پوشیده است

4 ناله‌ام‌، در وعده‌گاه وصل‌، خارج نغمه نیست می‌دهم آواز، تا بختم‌کجا خوابیده است

1 بی‌تو در هرجا دل صبر آزما خواهد شکست شیشهٔ‌کهسار درگرد صدا خواهد شکست

2 خار خار حسرت دیدار توفان می‌کند صدنی‌مژگان‌نگه دردیده‌هاخواهد‌شکست

3 حیرتی زان جلوه ستازد به میدان خیال قلب مژگانها همه رو بر قفا خواهد شکست

4 عقل اگر در بارگاه عشق می‌لافد چه باک بر در سلطان سر چندین‌‌گدا خواهد شکست

1 هوس دل را شکست اعتبارست به یک مو حسن چینی ریش‌دارست

2 ز ننگ تنگ‌چشمیهای احباب به هم آوردن مژگان فشارست

3 دل بی‌کینه زین محفل مجویید که هر آیینه چندین زنگبارست

4 نمی‌خواهد حیا تغییر اوضاع لب خاموش را خمیازه عارست

1 باز سرگرمی نظاره به سامان شده است شعلهٔ ایمن دیدارگل‌افشان شده است

2 زین چراغان‌که طرب‌جوشی انجم دارد آسمانی دگر از آب نمایان شده است

3 در دل آب به این رنگ چمن پیراکیست که رگ کوچهٔ هرموج خیابان شده است

4 صفحهٔ آب چه حیرت رقمیها دارد مفت نظاره‌که آیینه گلستان شده است

1 هستی چو سحر عهد به پرواز فنا بست باید همه را زین دونفس دل به هوا بست

2 درگلشن ما مغتنم شوق هوایی‌ست ای غنچه در اینجا نتوان بند قبا بست

3 یک مصرع نظاره به شوخی نرساندیم یارب عرق شرم که مضمون حیا بست

4 تحقیق ز ما راست نیاید چه توان‌کرد پرواز بلندی به تحیر پر ما بست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی