1 تا فلک درگردش است آفت بههرسوهاله است در مزاج آسیا چندین شرر جواله است
2 یأسکن خرمنگه درگشت امید زندگی ریزش یک مشت دندان حاصل صدساله است
3 زین چمن با درد پیمایی قناعتکردهایم جامگل تسلیم یاران ساغر ما لاله است
4 با بزرگیهای شیخ آسانکه میگردد طرف پیش این جاسوس رعنا سامریگوساله است
1 چون سپند آرام جسم دردناکم ناله است برق جولانیکه خواهد سوخت پاکم ناله است
2 صد گریبان نسخهٔ رسواییام اما هنوز یک الف ازانتخاب مشق چاکم ناله است
3 از علمداران یأسم، کار اقبالم بلند کز سمک تا عالم اوج سماکم ناله است
4 کس نمیفهمد زبان خاکساریهای من ورنه هرگردیکه میخیزد ز خاکم ناله است
1 واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است سرنوشتم نیز چون نقش نگین گردیده است
2 عمرها شد چون نگاه دیده آیینهام حیرت دیدار حصن آهنین گردیده است
3 داشتم چون صبح گیر و دار شور محشری کز غم کم فرصتی آه حزین گردیده است
4 هیچ وضعی همچو آرامیدگی مقبول نیست شعله هم از داغ گشتن دلنشین گردیده است
1 چون حبابمشیشهٔ دل هرکجا خواهد شکست آن سوینه محفل امکان صدا خواهد شکست
2 ناتوانی گر به این سامان بساطآرا شود عالمی طرفکلاه از رنگ ما خواهد شکست
3 سعی افسرگر سر ما را ز سودا وانداشت آبله در دامن تسلیم پا خواهد شکست
4 صبرکن ای شیشه بر سنگ جفای محتسب گردن این دشمن عشرت، خدا خواهد شکست
1 زندگی نقد هزار آزارست هرقدر کم شمری بسیارست
2 دل جمعی که توان گفت کجاست غنچه هم یک سر و صد دستارست
3 به شمار من و ما خرسندیم چه توانکرد نفس بیکارست
4 اثر سعی کدام آبله پاست خار این ره مژه خونبارست
1 نه دیر مانع و نیکعبه حایل افتادست ره خیال تو در عالم دل افتادست
2 فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت که حسن سرکش و آیینه غافل افتادست
3 حساب سایه و خورشید تا ابد باقیست ادبپرستی و دیدار مشکل افتادست
4 چه وانمایدم این هستی عدم تمثال ندیدن آینهای در مقابل افتادست
1 رنگ خون گلجوش زخم تیغ گلچین بوده است باغ تسلیم محبت طرفه رنگین بوده است
2 عالمی از نرگست ایمان مستی تازه کرد اینجنون پیمانهکافر صاحبدینبوده است
3 خاک گشت و فیض استقبال پابوست نیافت خواب پای محمل این مقدار سنگین بوده است
4 ما صفای وقت از فیض خموشی یافتیم بر رخ آیینهٔ ماگفتگو چین بوده است
1 نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده است نخل ماتم نوحهٔ چندی ثمر آورده است
2 آبیار ریشهٔ حسرت خیال لعل کیست هر مژه صد خوشه سامانگهر آورده است
3 ای محیط عشق بر کم ظرفی دل رحمتی آب شد این قطره تا یک چشمتر آورده است
4 خون ما را دستگاه یک رگ گل همکجاست تیغ قاتل رنگ وهمی در نظرآورده است
1 شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است کوس اربابکرم فریاد سایل بوده است
2 چشم غفلتپیشه را افسردگی امروزنیست مشت خاک ما به هرجا بود کامل بوده است
3 در گرفتاری رسا شد نشئهٔ پرواز من بال آزادی چو سروم پای در گل بوده است
4 موج تا در جنبش آید میرود از خود حباب گرد بالافشانی رنگم همین دل بوده است
1 سرکشیها به مرگ راهبرست گردن موج را حباب سرست
2 نیست در رنگ اعتبار ثبات آبروها چو موج درگذرست
3 سفله بر خردههای زر نازد لاف پرواز سنگ از شررست
4 فال راحت مزن کزین کف خاک هرچه آسودهتر، فسرده تر ست