1 بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است هرکه را رنگی بگردد لغزش مستانه است
2 اهل معنی از حوادث مست خواب راحتند شور موج بحر درگوش صدف افسانه است
3 تهمت الفت به نقشکارگاه دل مبند آشنای عالم آیینه پر بیگانه است
4 در دماغ هر دو عالم سوختن پر میزند شمع این ویرانهها خاکستر پروانه است
1 زبس به خلوت حسن توبارآینه است نگاه هر دو جهان در غبار آینه است
2 هجوم چاکگل آغوش شبنم است اینجا بهار هم چقدر دلفگار آینه است
3 کدام جلوه که محتاج صافی دل نیست به هرچه مینگری شرمسار آینه است
4 چنان به عشق تولبریزجلوه خویشم که هر طرف رودم، دل دچار آینه است
1 تا بهکی خواهی زلاف بخت بر سرها نشست برخطتسلیم میباید چونقش پا نشست
2 مگذر از وضع ادب تا آبرو حاصل کنی چون به خود پیچیدگوهر در دل دریا نشست
3 برتریها منصب اقبال هر نااهل نیست سرنگونی دید تا زلف از رخش بالا نشست
4 بر جبین بحر نقش موجکی ماند نهان گرد بیتابی چورنگ آخربهروی ما نشست
1 در سایهایابرو نگهت مست و خرابست چون تیغ ز سر درگذرد عالم آبست
2 عاشق به چه امید زند فال تماشا در عالم نیرنگ توتا جلوه نقابست
3 یک غنچهٔ بیدار ندارد چمن دهر شاخگل این باغ سراسر رگ خوابست
4 ما غرقهٔ توفان خیالیم وگرنه این بحر تنکمایهتر از موج سرابست
1 ای که دنیا و جلالش دیدهای خمیازه است همچو مستیگر مآلش دیدهای خمیازه است
2 حسرتی میبالد از خاک بهار اعتبار قدکشیدن کز نهالش دیدهای خمیازه است
3 غنچه نقد راحتش از پیکر افسرده است گل اگر عرضکمالش دیدهای خمیازه است
4 بادهپیمایی همین درس خموشان تو نیست ورنه عالم قیل و قالش دیدهای خمیازه است
1 بازم به دل نوید صفایی رسیده است از پیشگاه آینه صبحی دمیده است
2 این صیدگاهکیستکه از جوشکشتگان بسمل چو رنگ در جگر خون تپیده است
3 گل جام خود عبث به شکستن نمیدهد صاف طرب به شیشهٔ رنگ پریده است
4 جرأتکجا و من زکجا لیک چاره نیست نقاش دامن توبه دستم کشیده است
1 در آن بساطکه حسنت دچار آینه است بهشت آینهٔ انتظار آینه است
2 ز نقش پای تو، کایینهدار آینه است بساط روی زمین را بهار آینه است
3 اگر ز جوهر نظاره نیست دام به دوش چرا ز روی تو حیرت شکار آینه است
4 به یاد جلوه، نظر باختیم، لیک چه سود که اینگل از چمن انتظار آینه است
1 ز نقش پای تو کابینه دار آینه است بساط روی زمین را بهار آینه است
2 اگر ز جوهر آیینه نیست دام به دوش چرا زروی تو حیرت شکار آینه است
3 به یاد جلوه نظر باختیم لیک چه سود که اینگل از چمن انتظار آینه است
4 به دستگاه صفا کوش گر دلی داری همین فروغ نظر اعتبار آینه است
1 سرنوشت روی جانان خط مشکین بوده است کاروان حسن را نقش قدم این بوده است
2 ما اسیران؛ نوگرفتار محبت نیستیم آشیان طایر ما چنگ شاهین بوده است
3 غافل از آواره گردیهای اشک ما مباش روزگاری این بنات النعش، پروین بوده است
4 راست ناید با عصای زهد سیر راه عشق این بساط شعله خصم پای چوبین بوده است
1 دل بهسعی آبگردیدن طرب پیمانه است خودگدازی تردماغیهای این دیوانه است
2 هرکجا نازیست ایجاد نیازی میکند خط، چراغ حسن را جوش پرپروانه است
3 نالهها در دل گره دارم به ناموس وفا ریشهامچون موجگوهر در طلسمدانه است
4 عضو عضوم نشئهٔکیفیت مژگان اوست دست اگر بر هم فشانم لغزش مستانه است