آثار بیدل دهلوی

صفحه 68 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 در چمن‌گر طرف دامانت صبا خواهد شکست بررخ هربرگ‌گل رنگ حیا خواهد شکست

2 کی غبار خاطر هر آسیا خواهد شدن تخم‌ما چون آبله درزیرپا خواهد شکست

3 اعتماد مامن دیگر درین وادی کجاست گرد ما برباد خواهد رفت یا خواهد شکست

4 اینچنین‌گر شور مستی از لبت‌گل می‌کند در لب ساغر چوبوی‌گل صدا خواهد شکست

1 لاف ما و من یکسر دعوی خدایی‌هاست خاک گرد و بر لب مال ایا چه بی‌حیایی‌هاست

2 اوج جاه خلقی را بی‌دماغ راحت کرد بیشتر سر این بام جای بدهوایی‌هاست

3 ریش دفتر تزویر، خرقه‌، محضر بهتان دین شیخ اگر این است فسق پارسایی‌هاست

4 حق‌شناس غفلت هم زنگ دل نمی‌خواهد آینه جلا دادن شکر خودنمایی‌هاست

1 باز درس خاشاکم سطر شعله‌خوانی‌هاست صفحه می‌زنم آتش عذر پرفشانی‌هاست

2 کیست ضبط خودداری تا کشد عنان من خون بسمل شوقم ساز من روانی‌هاست

3 بی‌زبانی عاشق ترجمان نمی‌خواهد تا شکست رنگی هست عرض ناتوانی‌هاست

4 روز کلفت حسرت شام داغ نومیدی صبحم آن و شامم این طرفه زندگانی‌هاست

1 هرکجا دستت برون از آستین‌گردیده است شاخ‌گل از غنچه‌ها دامان چین‌گردیده است

2 نیک‌و بد درساز غفلت رنگ تمییزی نداشت چشم ما از بازگشتن کفر و دین گردیده است

3 رفتن از خود سایه را آیینهٔ خورشید کرد رنگ ‌ما بی‌دست‌و پایان اینچنین‌گردیده است

4 روزگاری شد که سیل‌ گریه محو قطرگی‌ست خرمن‌ما از چه آفت‌خوشه‌چین‌گردیده است

1 صبح هستی نیست نیرنک هوس بالیده است اینقدر توفان ‌که می‌بینی نفس بالیده است

2 هیچ آهنگی برون‌تاز بساط چرخ نیست ناله‌های این جرس هم در جرس بالیده است

3 پرتو عشق است تشریف غرور ما و من شعله ‌پوش افتاد هر جا خار و خس‌ بالیده است

4 از سیهکاری‌ست اوهام عقوبتهای خلق تا سیاهی ‌کرده شب بیم عسس بالیده است

1 مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست

2 به قدر سعی دراز است راه مقصد ما وگرنه در قدم عجز منزل افتادست

3 نفس نمانده و من می‌کشم کدورت جسم گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست

4 امید گوهر دیگر ازین محیط کراست همین بس است‌که‌گردی به ساحل افتادست

1 شیخ تا عزم بر نماز شکست صد وضو تازه‌ کرد و باز شکست

2 صوفی افکند بر زمین مسواک وجد دندان این گراز شکست

3 شبهه درس تامل من و تست رنگ تحقیق از امتیاز شکست

4 عیش سربسته داشت خاموشی لب‌گشودن طلسم راز شکست

1 موج هرجا، در جمعیت‌گوهر زده است تب حرص است‌که ازضعف به بستر زده است

2 غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست حلقه بر هر دری‌، این قفل‌، مکرر زده است

3 محو گیرید خط و نقطهٔ این نسخهٔ وهم همه جا کاغذ آتش زده مسطر زده است

4 از پریشان‌نظری‌، چاره محال است اینجا سنگ بر آینهٔ ما دل ابتر زده است

1 در جنونم موی سر سامان راحت چیده است خاک این صحرا لب خش‌که را لیسیده است

2 تاگل محرومی ازگلزار وصلت چیده است سایهٔ بیدی سراپای مرا پوشیده است

3 سخت بیدردی‌ست دست‌از دامنت برداشتن همچو شمع‌کشته در چشمم نگه خوابیده است

4 تا مرا عشقت چو شبنم دیدهٔ بی‌خواب داد خون من رنگی به روی برگ‌گل خوابیده است

1 همت چه برفرازد از شرم فقر ما دست عریان تنی لباسیم کو آستین کجا دست

2 بی‌انفعالی از ما ناموس آبرو برد تا جبهه بی‌عرق شد شستیم از حیادست

3 هرجا لب سؤالی شد بر در طمع باز دیگر به هم نیاید چون‌کاسهٔ‌گد دست

4 قدر غنا چه داند ذلت‌پرست حاجت برپشت خود سوار است از وضع التجادست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی