در سرای شوکتالدوله از ملکالشعرا بهار مثنوی 604
1. در سرای شوکتالدوله که بود
در عزایش ناله تا چرخ کبود
...
1. در سرای شوکتالدوله که بود
در عزایش ناله تا چرخ کبود
...
1. پادشاهی را یکی دستور بود
کز خط نعمتشناسی دور بود
...
1. مخبر ما رفت و آمد تنگدست
بیخبر چون گنگ خوابآلود مست
...
1. یک جُعَل روزی ز اصطبلی حقیر
ناگهان افتاد در باغ امیر
...
1. باز خنگ فکرتم جولان گرفت
فیل طبعم یاد هندستان گرفت
...
1. دوستان آمد ز ره باباشمل
ذکر او حی علی خیر العمل
...
1. ماه فروردین جهان گردد جوان
برهٔ بریان نهد منعم به خوان
...
1. بده ساقی آن می که خواب آورد
شرابی که در مغز تاب آورد
...
1. شبی لب فروبسته بودم ز حرف
خرد غرق اندیشههای شگرف
...
1. شبیچشم کیوان ز فکرت نخفت
دژم گشته از رازهای نهفت
...
1. به زیر درختان بیبرگ و بر
به زانو نهاده یکی کلبه سر
...