9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / مثنویات ملک‌الشعرا بهار

مثنویات ملک‌الشعرا بهار

1 چو می خوردی خیال بد میندیش که از مستی خیال بد شود بیش

2 خیال بد چو افزون‌ شد، شر آرد به ناگه عمر مظلومی سر آرد

3 زن ار داری دهی ناگه طلاقش پس آنگه زار نالی در فراقش

4 پسر گر داری او را حیز خوانی وزین حرفش سوی حیزی کشانی

1 بده ساقی آن می که خواب آورد شرابی که در مغز تاب آورد

2 میئی کز یکی‌جرعه‌اش پیل مست شود پشه را آلت لعب دست

3 شرابی که گر نوشدش خاره‌سنگ شود نرم‌تر از حریر فرنگ

4 شرابی که گر نوشد از وی پروس به یک جرعه گردد هوادار روس

1 یک جُعَل روزی ز اصطبلی حقیر ناگهان افتاد در باغ امیر

2 وه چه باغی رشک گلزار فرنگ لاله و سنبل درآن هفتاد رنگ

3 یکطرف در عطرپاشی یاسمن یکطرف در جلوه قد نسترن

4 پیچ و چایی دست در آغوش هم نرگس و سنبل شده همدوش هم

1 به زیر درختان بی‌برگ و بر به زانو نهاده یکی کلبه سر

2 کهن کلبه‌ای چفته و گوژپشت نمایندهٔ روزگار درشت

3 شده پشتش از بار ییری دوتا ستون زیر سقفش به جای عصا

4 به‌‌بر کرده از صنعت کار تن یکی زشت خاکستری پیرهن

1 پادشاهی را یکی دستور بود کز خط نعمت‌شناسی دور بود

2 در سیاست خاطری آگاه داشت لیک با بدخواه خسرو راه داشت

3 بود چندان‌ عاصی‌ و بیگانه‌دوست کش‌ نبود از خلق‌ جز بیگانه‌، دوست

4 او به‌ظاهرکدخدای خانه بود لیک در آن خانه خود بیگانه بود

1 خداوند هنر، استاد بهزاد که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد

2 حسین رادکِش بهزاد نام است کمال‌الدین بهزادش غلام است

3 اگر بود او نخست‌،‌ این هست اول اگر بود او کمال‌، این هست اکمل

4 به رنگ‌آمیزی‌ از خورشید ییش‌ است به‌معنی‌آفتاب‌عصر خویش است

1 به روزی سخت سرد، ازماه اسفند تبم می‌سوخت چون بر آذر اسفند

2 تنم چون کورهٔ آهنگران بود سرم چون کوهی از آهن گران بود

3 کمردرد وگریپ وضعف بنیه زکم‌خونی قرین سوء قنیه

4 دل از شوق و لب از گفتار خاموش شده از خاطر یاران فراموش

1 گر بدانم که جهان دگری است وز پس مرگ همانا خبری است

2 ننهم دل به هوا و هوسی وندر این نشئه نمانم نفسی

3 ای دریغا که بشر کور و کرست وز سرانجام جهان بی‌خبرست

4 کاش بودی پس مردن چیزی حشری و نشری و رستاخیزی

1 چو از تدریس فارغ شد دماغم مه خرداد، خرم گشت باغم

2 دماغ از درس و بحث علم خسته سر فارغ زمانی نانشسته

3 نکرده ساعتی رفع کسالت شد از فرهنگ کاری نو حوالت

4 حوالت رفت شغلی ناگهانی کسالت‌بخش و سخت و رایگانی

1 شبی لب فروبسته بودم ز حرف خرد غرق اندیشه‌های شگرف

2 درآمد بت مهربانم به بر خرامنده بر سان طاوس نر

3 همه مهر و خوش‌خویی و نیکویی بدیع‌ است‌ با نیکویی خوش‌خویی

4 به دست اندرش نامه‌ای از فرنگ سخن‌ها درو بر ز پیکار و جنگ

آثار ملک‌الشعرا بهار

9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.