1 چو می خوردی خیال بد میندیش که از مستی خیال بد شود بیش
2 خیال بد چو افزون شد، شر آرد به ناگه عمر مظلومی سر آرد
3 زن ار داری دهی ناگه طلاقش پس آنگه زار نالی در فراقش
4 پسر گر داری او را حیز خوانی وزین حرفش سوی حیزی کشانی
1 بده ساقی آن می که خواب آورد شرابی که در مغز تاب آورد
2 میئی کز یکیجرعهاش پیل مست شود پشه را آلت لعب دست
3 شرابی که گر نوشدش خارهسنگ شود نرمتر از حریر فرنگ
4 شرابی که گر نوشد از وی پروس به یک جرعه گردد هوادار روس
1 یک جُعَل روزی ز اصطبلی حقیر ناگهان افتاد در باغ امیر
2 وه چه باغی رشک گلزار فرنگ لاله و سنبل درآن هفتاد رنگ
3 یکطرف در عطرپاشی یاسمن یکطرف در جلوه قد نسترن
4 پیچ و چایی دست در آغوش هم نرگس و سنبل شده همدوش هم
1 به زیر درختان بیبرگ و بر به زانو نهاده یکی کلبه سر
2 کهن کلبهای چفته و گوژپشت نمایندهٔ روزگار درشت
3 شده پشتش از بار ییری دوتا ستون زیر سقفش به جای عصا
4 بهبر کرده از صنعت کار تن یکی زشت خاکستری پیرهن
1 پادشاهی را یکی دستور بود کز خط نعمتشناسی دور بود
2 در سیاست خاطری آگاه داشت لیک با بدخواه خسرو راه داشت
3 بود چندان عاصی و بیگانهدوست کش نبود از خلق جز بیگانه، دوست
4 او بهظاهرکدخدای خانه بود لیک در آن خانه خود بیگانه بود
1 خداوند هنر، استاد بهزاد که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد
2 حسین رادکِش بهزاد نام است کمالالدین بهزادش غلام است
3 اگر بود او نخست، این هست اول اگر بود او کمال، این هست اکمل
4 به رنگآمیزی از خورشید ییش است بهمعنیآفتابعصر خویش است
1 به روزی سخت سرد، ازماه اسفند تبم میسوخت چون بر آذر اسفند
2 تنم چون کورهٔ آهنگران بود سرم چون کوهی از آهن گران بود
3 کمردرد وگریپ وضعف بنیه زکمخونی قرین سوء قنیه
4 دل از شوق و لب از گفتار خاموش شده از خاطر یاران فراموش
1 گر بدانم که جهان دگری است وز پس مرگ همانا خبری است
2 ننهم دل به هوا و هوسی وندر این نشئه نمانم نفسی
3 ای دریغا که بشر کور و کرست وز سرانجام جهان بیخبرست
4 کاش بودی پس مردن چیزی حشری و نشری و رستاخیزی
1 چو از تدریس فارغ شد دماغم مه خرداد، خرم گشت باغم
2 دماغ از درس و بحث علم خسته سر فارغ زمانی نانشسته
3 نکرده ساعتی رفع کسالت شد از فرهنگ کاری نو حوالت
4 حوالت رفت شغلی ناگهانی کسالتبخش و سخت و رایگانی
1 شبی لب فروبسته بودم ز حرف خرد غرق اندیشههای شگرف
2 درآمد بت مهربانم به بر خرامنده بر سان طاوس نر
3 همه مهر و خوشخویی و نیکویی بدیع است با نیکویی خوشخویی
4 به دست اندرش نامهای از فرنگ سخنها درو بر ز پیکار و جنگ