9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / مثنویات ملک‌الشعرا بهار

مثنویات ملک‌الشعرا بهار

1 به که سردار کل جزاه الله بشنود حال بنده بی‌اکراه

2 به که بر این فسانه دل بندد تا همی گرید و همی خندد

3 قصهٔ من شنیدنش سهل است علم هر چیز بهتر از جهل است

4 چون بدانی به ما چه می‌‎گذرد به فلان بینوا چه می‌‎گذرد

1 این شنیدم که تازی‌ای درویش کف بسودی ز مهر بر سگ خویش

2 زاهدی سگ بدید و آن تازی گفت ای سگ چرا چنین سازی‌؟‌!

3 مرد تازی به آب در زد دست گفت شستمش باز و عذرم هست

4 آن پلیدی ز من برفت به آب بر زبان تو ماند رجس عتاب

1 خصم بر در ستاده کینه‌سگال در درون سرای جنگ و جدال

2 هرچه جنگ از درون شود افزون خصم گردن فرازد از بیرون

3 چون عدو در کمین بود، زنهار دست از شنعت رفیق بدار

4 دو کبوتر که بال هم شکنند لقمهٔ گربه را درست کنند

1 مفریب ای بزرگوار پسر دختری را ز مادر و ز پدر

2 زن کس را هم ای پسر مفریب ورت بفریفت زن‌، ازو بشکیب

3 دزدی عرض و دزدی ناموس بتر از دزدی زر است و فلوس

4 زر چو دزدی به جایش آید زر زن چو دزدی فنا شود شوهر

1 می مخور ور خوری مدام مخور جز شب آن هم میان شام مخور

2 عرق ساده به ز کنیاک است به ز مرفین و جرس و تریاک است

3 چون ز پنجه شدی به سال فزون بایدت خورد گندمی افیون

4 این من از ده طبیب بشنیدم خود ازو نیز چیزها دیدم

1 ای سمیعی رسید نامهٔ تو نامهٔ تو رسید و چامهٔ تو

2 چامه‌،‌ شیرین و دلنشین چو عسل نامه‌، خیرالکلام قلّ و دلّ

3 آن عباراتِ با روان مأنوس وان خط خوب چون پر طاووس

4 خاصه شعری بدان دلارایی جان‌فزاتر ز عهد برنایی

1 پادشها! چشم خرد باز کن فکر سرانجام‌ در آغاز کن

2 بازگشا دیدهٔ بیدار خویش تا نگری عاقبت کار خویش

3 مملکت ایران بر باد رفت بس که بر او کینه و بیداد رفت

4 چون تو ندانی صفت داوری خصم درآید به میانجیگری

1 پادشهی بود به عهد قدیم شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم

2 لاغر پنداری و فربه بری ای عجب آکنده بر لاغری

3 فربهی مرد به مغز سر است فربه بی‌مغز بلی لاغر است

4 فربه بی‌مغزکدویی است خوار لاغر پر مایه دُر شاهوار

1 قصهٔ شاهان جهان بیش و کم نیست به جز قصه جور و ستم

2 قاعده س عدل به دوران ما هست پدیدار ز سلطان ما

3 عامل فرمانش به بحر و به بر نیست به جز ورد دعای سحر

4 شد که نخواهد ز رعیت درم شاه رعیت بود او لاجرم

1 دست خدای احد لم‌یزل ساخت یکی چنگ به روز ازل

2 بافته ابریشمش از زلف حور بسته بر او پردهٔ موزون ز نور

3 نغمه او رهبر آوارگان مویهٔ او چارهٔ بیچارگان

4 گفت گر این چنگ نوازند راست مهر فزونی کند و ظلم کاست

آثار ملک‌الشعرا بهار

9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی