1 به که سردار کل جزاه الله بشنود حال بنده بیاکراه
2 به که بر این فسانه دل بندد تا همی گرید و همی خندد
3 قصهٔ من شنیدنش سهل است علم هر چیز بهتر از جهل است
4 چون بدانی به ما چه میگذرد به فلان بینوا چه میگذرد
1 این شنیدم که تازیای درویش کف بسودی ز مهر بر سگ خویش
2 زاهدی سگ بدید و آن تازی گفت ای سگ چرا چنین سازی؟!
3 مرد تازی به آب در زد دست گفت شستمش باز و عذرم هست
4 آن پلیدی ز من برفت به آب بر زبان تو ماند رجس عتاب
1 خصم بر در ستاده کینهسگال در درون سرای جنگ و جدال
2 هرچه جنگ از درون شود افزون خصم گردن فرازد از بیرون
3 چون عدو در کمین بود، زنهار دست از شنعت رفیق بدار
4 دو کبوتر که بال هم شکنند لقمهٔ گربه را درست کنند
1 مفریب ای بزرگوار پسر دختری را ز مادر و ز پدر
2 زن کس را هم ای پسر مفریب ورت بفریفت زن، ازو بشکیب
3 دزدی عرض و دزدی ناموس بتر از دزدی زر است و فلوس
4 زر چو دزدی به جایش آید زر زن چو دزدی فنا شود شوهر
1 می مخور ور خوری مدام مخور جز شب آن هم میان شام مخور
2 عرق ساده به ز کنیاک است به ز مرفین و جرس و تریاک است
3 چون ز پنجه شدی به سال فزون بایدت خورد گندمی افیون
4 این من از ده طبیب بشنیدم خود ازو نیز چیزها دیدم
1 ای سمیعی رسید نامهٔ تو نامهٔ تو رسید و چامهٔ تو
2 چامه، شیرین و دلنشین چو عسل نامه، خیرالکلام قلّ و دلّ
3 آن عباراتِ با روان مأنوس وان خط خوب چون پر طاووس
4 خاصه شعری بدان دلارایی جانفزاتر ز عهد برنایی
1 پادشها! چشم خرد باز کن فکر سرانجام در آغاز کن
2 بازگشا دیدهٔ بیدار خویش تا نگری عاقبت کار خویش
3 مملکت ایران بر باد رفت بس که بر او کینه و بیداد رفت
4 چون تو ندانی صفت داوری خصم درآید به میانجیگری
1 پادشهی بود به عهد قدیم شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم
2 لاغر پنداری و فربه بری ای عجب آکنده بر لاغری
3 فربهی مرد به مغز سر است فربه بیمغز بلی لاغر است
4 فربه بیمغزکدویی است خوار لاغر پر مایه دُر شاهوار
1 قصهٔ شاهان جهان بیش و کم نیست به جز قصه جور و ستم
2 قاعده س عدل به دوران ما هست پدیدار ز سلطان ما
3 عامل فرمانش به بحر و به بر نیست به جز ورد دعای سحر
4 شد که نخواهد ز رعیت درم شاه رعیت بود او لاجرم
1 دست خدای احد لمیزل ساخت یکی چنگ به روز ازل
2 بافته ابریشمش از زلف حور بسته بر او پردهٔ موزون ز نور
3 نغمه او رهبر آوارگان مویهٔ او چارهٔ بیچارگان
4 گفت گر این چنگ نوازند راست مهر فزونی کند و ظلم کاست