9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / مثنویات ملک‌الشعرا بهار

مثنویات ملک‌الشعرا بهار

1 ایا پور پند مرا یاد دار پدرت آنچه گوید فرا یاد آر

2 مگوی آنچه معنی ندانیش کرد مکن آنچه نیکو نتانیش کرد

3 سرمایهٔ مرد دانستن است دگر خواستن پس توانستن است

4 چو مردم‌توانست‌ودانست‌و خواست کند راست و آید بر او دهر راست

1 «‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان به افرشتهٔ عشق شد داستان

2 چوگل‌روی‌و چون‌شاخهٔ گل‌برش کمانی و تیری به چنگ اندرش

3 شبی بود طوفنده و پر درخش سیاهی و برف اندر آفاق پخش

4 بناگه در خانهٔ دل زدند به دیوانگی راه عاقل زدند

1 نگه کن بدان زشت‌خو جانور نهاده به زانوی خمیده سر

2 سر و سینه کوتاه و زانو دراز ز خبث اندر آن سینه بنهفته راز

3 دراز و سرازیر وکج‌،‌دست‌و پاش چو آب جدا گشته از آبپاش

4 جدا از همه کوشش و علم و کار جز از دام گستردن و از شکار

1 شنیدم که دو دزد خنجرگذار خری را ربودند در رهگذار

2 یکی گفت بفروشم او را به زر نگه دارمش گفت دزد دگر

3 در این ماجرا، گفتگو شد درشت به دشنام پیوست و آخر به مشت

4 حریفان ما مشت بر هم زنان که دزد دگر تافت خر را عنان

1 پژوهندگی را سپیده‌دمان فرشته به خاک آمد از آسمان

2 بدانگه که‌مردم به خواب اندر است دل دیو ریمن به تاب اندر است

3 بدانگه که یکسر غنوده است هوش گشاده در دل به روی سروش

4 فرشته درآمد چراغی به مشت روان شد به دعوتگه زردهشت

1 در ایام پیشین به زابلستان به کشمیر و اقطاع کابلستان

2 به گاه سفر خواجگان بزرگ مبارک شمردند دیدار گرگ

3 قضا را چوگرگی رسیدی به‌را، نمودندی از شوق بر وی نگاه

4 همایون شمردندی آثار اوی تفال زدندی به دیدار اوی

1 توگویی مگر مرغ دستانسرای به ژاغر نهان کرده باریک نای

2 نه نای و نه انگشت نایی پدید نه‌ لب کاندر آن نای دم دردمید

3 نوازد به جادوگری نای خویش فزاید بهر نغمه آوای خویش

4 تو گویی‌بر آن تنگ و باریک شاخ گشاده یکی بزمگاهی فراخ

1 شنیدم که شاهنشهی نقش بست ابر خاتم خویشتن‌: «‌راست رست‌»

2 درین باغ تا راستی‌، رسته‌ای وگر شاخ ناراستی خسته‌ای

3 بگو راست‌، ور بیم جان داردت که خود راستی در امان داردت

4 یکی روز در مکه غوغا بخاست به کین محمد که می‌‎گفت راست

1 ادیبی زبان در طلاقت زبون همی لام را خواند پیوسته نون

2 نوآموزی او را به چنگ اوفتاد معلم به درسش زبان برگشاد

3 بدان کودک خرد، جای الف کنف یاد داد آن ادیب خرف

4 به‌ناچار الف را انف خواند خرد معلم برآشفت وگوشی فشرد

1 چون عدو درکمین بود زنهار دست از شنعت رفیق بدار

2 دوکبوترکه بال هم شکنند لقمه گربه را درست کنند

آثار ملک‌الشعرا بهار

9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.