1 به ماه سفندار یک سال شید بتابید بر یاسمین سپید
2 نشسته هنوز از ستم دست، دی ز ابرو برافشاند خورشیدخوی
3 گره شد گلوگاه باد شمال هوای دژم را نکو گشت حال
4 بهصد رنگ، سیمرغ زربن کلاه بزد تیر در چشم اسفند ماه
1 جهان سر بسر از فراز و نشیب یکی کارخانهاست با رنگ و زیب
2 که در نوبهاران بجنبد ز جای نگرداند این چرخ را جز خدای
3 بسی کارگر اندر آن کارگاه بکوشند بیمزد و بی دادخواه
4 یکی بسّدین حله آرایدا دگر زُمردین خیمه پیرایدا
1 کلی را سر از زخم ناسور بود ز خارش توانش ز تن دور بود
2 کنار یکی نهر، خارید سر کلاهش فتاد اندر آن نهر در
3 بجنبید و بشتافت بر طرف آب ولی آب را زو فزون بُد شتاب
4 کله گه بغلتید و گه شد به اوج به فرجام گم گشت در زیر موج
1 چو اسفندیار آن شه نیکبخت به باغ مهی خسروانی درخت
2 فروزندهٔ چهر دین بهی فرازندهٔ چتر شاهنشهی
3 فزایندهٔ کشور باستان به هر جای در پر دلی داستان
4 به رویینه دز آتش افروخته بر و بوم ارجاسبی سوخته
1 بُد اندر حدود چغاخور، لُری لری غولدنگی، چغاله خوری
2 بدش، بختیاریوش، آلفتهنام وز آلفتگی بخت یارش مدام
3 ز نادانی و خست و عشق پیل مثل بود در بین ایل جلیل
4 زنی داشت کدبانو و خوشمزه ز جمله جهان عاشق خربزه
1 به من بر مسلم شد این نکته باز که مردم به گیتی بماند دراز
2 بهشرطی که فکرش نگیرد شتاب مگرسویآمیزشو خورد و خواب
3 بباید کش از این سه فکرت برون نباشد دگر فکرتی رهنمون
4 چو شب از سر روز تاج افکند خورد شام و تن در دواج افکند
1 به روزی مبارک ز ماه صیام بهخود، خوردن روزه کردم حرام
2 سحر خوردم و خفت بعد از نماز بپا خاست پایان روز دراز
3 شدم تا به مسجد نمازی کنم بر پاک یزدان نیازی کنم
4 ز مسجد مرا دیو کج کرد راه شدم با رفیقی سوی خانقاه
1 ایا کودک خوب شیرینزبان مشو غافل از مادر مهربان
2 بدار این سهمقصود را نصب عین نخستین خدا، زان سپس والدین
3 خدا منعم است و مربّی پدر بود مادر از هر دو دلسوزتر
4 خدا را پرست و پدر را ستای ولی جان به قربان مادر نمای
1 پی چیست این ساز و برگ نبرد؟ هم این کشتی وییل جنگی و مرد
2 به«پیروس» گفت این، یکی هوشیار که همراز او بود و آموزگار
3 سوی روم خواهم شدن، گفت شاه بدانجا که جویندم از دیرگاه
4 چرا گفت، گفت از پی گیر و دار ستودش خردمند آموزگار
1 به نام برازندهٔ نامها کز آغازها داند انجامها
2 خداوند عرش و خداوند فرش گرایندهٔ هر دو گیتی به عرش
3 فروزندهٔ عقل و جان و سخن برازندهٔ این جهان کهن
4 ز دور اندربن پهنهٔ بیکران چو بینی بر این تافته اختران