9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / مثنویات ملک‌الشعرا بهار

مثنویات ملک‌الشعرا بهار

1 یکی از بزرگان سه تن داشت یار به تیمار آن هر سه دائم دچار

2 زر ناب و دیگر زنی سیم‌تن سه دیگر نکوکاری خویشتن

3 چو بگرفت مرگش گریبان که خیز خبر یافتند آن سه یار عزیز

4 به بالین آن نیک‌مرد آمدند دل‌افسرده و روی‌زرد آمدند

1 به زیر درختان بی‌برگ و بر به زانو نهاده یکی کلبه سر

2 کهن کلبه‌ای چفته و گوژپشت نمایندهٔ روزگار درشت

3 شده پشتش از بار ییری دوتا ستون زیر سقفش به جای عصا

4 به‌‌بر کرده از صنعت کار تن یکی زشت خاکستری پیرهن

1 یکی مرد خودخواه مغرور دون درافتاد روزی به تنگی درون

2 در آن تنگی و بستی آه کرد رفیقی بر او رنج کوتاه کرد

3 رهاندش ز بیکاری و کار داد فراوان درم داد و دینار داد

4 همش‌ نیکویی کرد و احسان نمود به نامرد نیکی و احسان چه سود

1 بروکار می کن مگو چیست کار که سرمایهٔ جاودانی است کار

2 نگر تاکه دهقان دانا چه گفت به ‌فرزندگان‌، چون‌ همی‌خواست خفت

3 که میراث خود را بدارید دوست که گنجی ز پیشینیان‌ اندر اوست

4 من آن را ندانستم اندرکجاست پژوهیدن و یافتن با شماست

1 یکی گرسنه خرس در باغ جست مگرمیوه نغزی آرد بدست

2 به هرسو نگه کرد با حرص وآز یک امرود بن دید رسته دراز

3 به بالا بلند و به پهلو فراخ ستبر وکشن برگ و بسیار شاخ

4 ز هر برگ، رخشان یکی آمرود چو نجم ثریا زچرخ کبود

1 جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار

2 به‌ نرمی‌ چنین گفت با سنگ سخت‌: کرم کرده راهی ده ای نیک‌بخت

3 جناب اجل کش گران بود سر زدش سیلی وکفت‌: دور ای پسر!

4 نشد چشمه‌ از پاسخ‌ سنگ‌، سرد به کندن دراستاد و ابرام کرد

1 یکی روز فرخنده از مهر ماه مثال آمد از درگه پادشاه

2 که برخیز و زی کاخ مرمر گرای ره آستان ملک برگرای

3 پذیرفتم و سوی درگه شدم پذیرفته نزد شهنشه شدم

4 یکی کاخ دیدم سر اندک سماک برآورده از مرمر تابناک

1 سگی ناتوان با سگی شرزه گفت که رازی شنیدستم اندر نهفت

2 که تلخ است خون سگان سترگ از آن ناگوار است درکام گرگ

3 اگر بود شیرین چون خون بره بخوردند خونمان ددان یکسره

4 ز شیرینی خون‌، بره تلخ کام سگ‌از تلخی‌خون‌پر از شهد جام

1 یکی پادشا خانه‌زآهن بساخت شبی آتش افتاد و آهن گداخت

2 پژوهش گرفتندکآن از چه بود شراری چنین بی‌امان از چه بود

3 پس از جهد بسیار بردند راه به دود دل عاجزی بی گناه

1 یکی کودک از لانه جغدی کشید به صحن دبستانش می‌پرورید

2 هم او را یکی بچهٔ غاز بود که باگربهٔ پیر همراز بود

3 به‌ مدرس درون هر سه ره داشتند بر کودکان دستگه داشتند

4 ز بس کاندر آنجای بشتافتند ز علم و خرد بهره‌ها یافتند

آثار ملک‌الشعرا بهار

9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.