1 خصم بر در ستاده کینهسگال در درون سرای جنگ و جدال
2 هرچه جنگ از درون شود افزون خصم گردن فرازد از بیرون
3 چون عدو در کمین بود، زنهار دست از شنعت رفیق بدار
4 دو کبوتر که بال هم شکنند لقمهٔ گربه را درست کنند
1 ای سمیعی رسید نامهٔ تو نامهٔ تو رسید و چامهٔ تو
2 چامه، شیرین و دلنشین چو عسل نامه، خیرالکلام قلّ و دلّ
3 آن عباراتِ با روان مأنوس وان خط خوب چون پر طاووس
4 خاصه شعری بدان دلارایی جانفزاتر ز عهد برنایی
1 می مخور ور خوری مدام مخور جز شب آن هم میان شام مخور
2 عرق ساده به ز کنیاک است به ز مرفین و جرس و تریاک است
3 چون ز پنجه شدی به سال فزون بایدت خورد گندمی افیون
4 این من از ده طبیب بشنیدم خود ازو نیز چیزها دیدم
1 پادشهی بود به عهد قدیم شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم
2 لاغر پنداری و فربه بری ای عجب آکنده بر لاغری
3 فربهی مرد به مغز سر است فربه بیمغز بلی لاغر است
4 فربه بیمغزکدویی است خوار لاغر پر مایه دُر شاهوار
1 ای نوگل باغ زندگانی ای برتر و بهتر از جوانی
2 ای شبنم صبح در لطافت ای سبزهٔ تازه در نظافت
3 ای بلبل نغمهسنج ایام ای همچو فروغ مه دلارام
4 مام تو چو آفتاب زاده نامت ز چه رو قمر نهاده؟
1 پادشها! چشم خرد باز کن فکر سرانجام در آغاز کن
2 بازگشا دیدهٔ بیدار خویش تا نگری عاقبت کار خویش
3 مملکت ایران بر باد رفت بس که بر او کینه و بیداد رفت
4 چون تو ندانی صفت داوری خصم درآید به میانجیگری
1 پادشه ملکستان، داریوش چون که بپرداخت ز بنگاه شوش
2 تاخت سوی پارس بهعزت سمند تا کند از سنگ، بنایی بلند
3 تافت عنان بر طرف مرودشت یکتنه بر پایهٔ کوهی گذشت
4 پایگهی دید بلند و فراخ جایگه دخمه و ایوان و کاخ
1 صبا شبگیرکن از خاورستان به آذربایجان شو، بامدادان
2 گذر کن از بر کوه سهندش عبیرآمیز کن پست و بلندش
3 بچم بر ساحل سرخاب رودش بده از چشم مشتاقان درودش
4 غبار وادیش را تاج سر کن سرابش را ز آب دیده تر کن
1 ای از برما به خشم رفته رخ بیسببی زما نهفته
2 ما را گنهی به جز وفا نیست بهر چه تو را هوای ما نیست؟
3 آخر نه من و تو یار بودیم بر عهد هم استوار بودیم
4 بهر چه ز ما گسستی ای دوست در بر رخدوستبستیای دوست
1 قصهٔ شاهان جهان بیش و کم نیست به جز قصه جور و ستم
2 قاعده س عدل به دوران ما هست پدیدار ز سلطان ما
3 عامل فرمانش به بحر و به بر نیست به جز ورد دعای سحر
4 شد که نخواهد ز رعیت درم شاه رعیت بود او لاجرم