9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / مثنویات ملک‌الشعرا بهار

مثنویات ملک‌الشعرا بهار

1 بود به کرمان‌، شهی از دیلمان یافته مخلوق ز عدلش امان

2 گشت یکی گنج به عهدش پدید قفل به در خورده و هشته کلید

3 کارگران در بر شاه آمدند صندوق آورده و زانو زدند

4 شاه بفرمودگشادند در بود یکی حقه در آنجا ز زر

1 پادشه ملک‌ستان‌، داریوش چون که بپرداخت ز بنگاه شوش

2 تاخت‌ سوی‌ پارس به‌عزت سمند تا کند از سنگ‌، بنایی بلند

3 تافت عنان بر طرف مرودشت یک‌تنه بر پایهٔ کوهی گذشت

4 پایگهی دید بلند و فراخ جایگه دخمه و ایوان و کاخ

1 گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار کای تو سزای غضب کردگار

2 ای دل خودکامهٔ تو شیوه‌زن ای زتو خون در جگر بیوه‌زن

3 ای دهنت باز به غیبت‌گری ای دلت انباز به حیلت‌وری

4 خلقت تو شنعت بیچارگان صنعت تو صنعت بیکارگان

1 فرانسوا : چه می کنی‌، به چه کاری‌، امانوئل‌، پسرم‌؟ امانوئل : بودورکه وارده عزیزم فرانسوا، پدرم‌!

2 فرانسوا : تو نور چشم منی خیره‌چشمیت از چیست‌؟ امانوئل : تو قبله گاه منی‌، گو شکایتت ازکیست‌؟

3 فرانسوا : شکایتم زشما نور چشم‌های دورو! که مهر در دل ایشان نرفته است فرو!

4 ز بعد خوردن سی و دو سال خون جگر! شدید ملعبهٔ انگلیس افسونگر!

1 ای نوگل باغ زندگانی ای برتر و بهتر از جوانی

2 ای شبنم صبح در لطافت ای سبزهٔ تازه در نظافت

3 ای بلبل نغمه‌سنج ایام ای همچو فروغ مه دلارام

4 مام تو چو آفتاب زاده نامت ز چه رو قمر نهاده‌؟

1 ای باد صبا ز روی یاری وز راه وفا و دوستداری

2 شو نزد رفیق مهربانم «‌سبحانقلوف‌» آن عزیز جانم

3 برگوکه رسید از آن دلفروز دوکارت به روز عید نوروز

4 یک کارت ز حضرت شما بود دیگر ز رفیق با وفا بود

1 ای از برما به خشم رفته رخ بی‌سببی زما نهفته

2 ما را گنهی به جز وفا نیست بهر چه تو را هوای ما نیست‌؟

3 آخر نه من و تو یار بودیم بر عهد هم استوار بودیم

4 بهر چه ز ما گسستی ای دوست در بر رخ‌دوست‌بستی‌ای دوست

1 ماییم و دلی ز عشق صد چاک آشوب سپهر و آفت خاک

2 چون رای منازعت نماییم چنبر از چرخ برگشاییم

3 از پنجهٔ ما جهان‌، جهان نیست وز دیدهٔ ما نهان‌، نهان نیست

4 ما راست به خستگان راهی ما راست به بستگان کماهی

1 صبا شبگیرکن از خاورستان به آذربایجان شو، بامدادان

2 گذر کن از بر کوه سهندش عبیرآمیز کن پست و بلندش

3 بچم بر ساحل سرخاب رودش بده از چشم مشتاقان درودش

4 غبار وادیش را تاج سر کن سرابش را ز آب دیده تر کن

1 به قربان حضور شاهزاده که آیین وفا ازکف نهاده

2 سر نام‌آوران‌، اعزاز سلطان مهین چشم و چراغ آل خاقان

3 که رای ری نمود ازکشور طوس مرا بنهاد با یک شهر افسوس

4 کنون با شاهدان ری قرین است دلش فارغ ز یاد آن و این است

آثار ملک‌الشعرا بهار

9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.