9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / مثنویات ملک‌الشعرا بهار

مثنویات ملک‌الشعرا بهار

1 خصم بر در ستاده کینه‌سگال در درون سرای جنگ و جدال

2 هرچه جنگ از درون شود افزون خصم گردن فرازد از بیرون

3 چون عدو در کمین بود، زنهار دست از شنعت رفیق بدار

4 دو کبوتر که بال هم شکنند لقمهٔ گربه را درست کنند

1 ای سمیعی رسید نامهٔ تو نامهٔ تو رسید و چامهٔ تو

2 چامه‌،‌ شیرین و دلنشین چو عسل نامه‌، خیرالکلام قلّ و دلّ

3 آن عباراتِ با روان مأنوس وان خط خوب چون پر طاووس

4 خاصه شعری بدان دلارایی جان‌فزاتر ز عهد برنایی

1 می مخور ور خوری مدام مخور جز شب آن هم میان شام مخور

2 عرق ساده به ز کنیاک است به ز مرفین و جرس و تریاک است

3 چون ز پنجه شدی به سال فزون بایدت خورد گندمی افیون

4 این من از ده طبیب بشنیدم خود ازو نیز چیزها دیدم

1 پادشهی بود به عهد قدیم شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم

2 لاغر پنداری و فربه بری ای عجب آکنده بر لاغری

3 فربهی مرد به مغز سر است فربه بی‌مغز بلی لاغر است

4 فربه بی‌مغزکدویی است خوار لاغر پر مایه دُر شاهوار

1 ای نوگل باغ زندگانی ای برتر و بهتر از جوانی

2 ای شبنم صبح در لطافت ای سبزهٔ تازه در نظافت

3 ای بلبل نغمه‌سنج ایام ای همچو فروغ مه دلارام

4 مام تو چو آفتاب زاده نامت ز چه رو قمر نهاده‌؟

1 پادشها! چشم خرد باز کن فکر سرانجام‌ در آغاز کن

2 بازگشا دیدهٔ بیدار خویش تا نگری عاقبت کار خویش

3 مملکت ایران بر باد رفت بس که بر او کینه و بیداد رفت

4 چون تو ندانی صفت داوری خصم درآید به میانجیگری

1 پادشه ملک‌ستان‌، داریوش چون که بپرداخت ز بنگاه شوش

2 تاخت‌ سوی‌ پارس به‌عزت سمند تا کند از سنگ‌، بنایی بلند

3 تافت عنان بر طرف مرودشت یک‌تنه بر پایهٔ کوهی گذشت

4 پایگهی دید بلند و فراخ جایگه دخمه و ایوان و کاخ

1 صبا شبگیرکن از خاورستان به آذربایجان شو، بامدادان

2 گذر کن از بر کوه سهندش عبیرآمیز کن پست و بلندش

3 بچم بر ساحل سرخاب رودش بده از چشم مشتاقان درودش

4 غبار وادیش را تاج سر کن سرابش را ز آب دیده تر کن

1 ای از برما به خشم رفته رخ بی‌سببی زما نهفته

2 ما را گنهی به جز وفا نیست بهر چه تو را هوای ما نیست‌؟

3 آخر نه من و تو یار بودیم بر عهد هم استوار بودیم

4 بهر چه ز ما گسستی ای دوست در بر رخ‌دوست‌بستی‌ای دوست

1 قصهٔ شاهان جهان بیش و کم نیست به جز قصه جور و ستم

2 قاعده س عدل به دوران ما هست پدیدار ز سلطان ما

3 عامل فرمانش به بحر و به بر نیست به جز ورد دعای سحر

4 شد که نخواهد ز رعیت درم شاه رعیت بود او لاجرم

آثار ملک‌الشعرا بهار

9 اثر از مثنویات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.