1 هرکه او نغمهٔ شوری بنواخت ضرر و زحمت «شوری» نشناخت
2 کار اسلام خراب آن کس کرد که پسازمرگ نبی شوری ساخت
3 قتل عثمان شد از آن روز درست که عمر کار به شوری انداخت
4 هرکه در بازی خود شوری کرد تجربت شدکه در آن بازی باخت
1 اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب یکی به تیغ ملک بین مدار آتش و آب
1 خارندگلبنان، چمنا پس گلت کجاست پر شد ز زاغ صحن چمن بلبلت کجاست
2 استنبلا! خلافت اسلامیت چه شد عثمانیا! جلالت استنبلت کجاست
3 خون شد قلوب خلق زتهران وانقره ای شرع پاک مصطفوی!کابلت کجاست
4 زد لطمه فیل هند به قرآن، محمدا! محمود شیر پرکنه زاولت کجاست
1 دوش زندانبان بگشاد در و با من گفت مژده ای خواجه که امروز گل سرخ شکفت
2 ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت
3 خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش مرد زندانبان آن گریه ی من با وی گفت
4 یادم آمدکه به فصل گل با دلبر خویش پیش هر گلبن بودیم به گفت و به شنفت
1 هشت تن در هشت معنی شهرهاند اندر ادب چار شاعر در عجم پس چار شاعر در عرب
2 درگه رامش «ظهیر» و «نابغه» هنگام خوف گاه کین «اعشی قیس» و «عنتره» گاه غضب
3 ور ز اشعار عجم خواهی و استادان خاص رو ز شعر چار تن کن چار معنی منتخب
4 وصف را از «طوسی» و اندرز را از «پارسی» عشقرا از «سجزی» و هجو از«ابیوردی» طلب
1 سختم عجب آید ز خلقت زن کایزد را زبن کرده ملتمس چیست
2 دوشیزه به شوهر چو رفت، دیگر او را به پسر زادن این هوس چیست
3 زهدان چو شود از جنین گرانبار آن شادی حبلی بهر نفس چیست
4 با آن همه سنگینی و مشقت این بستگی و انقیاد کس چیست
1 فغان که ترک مرا تیره گشت رومی روی دگر به گرد دل خسته ترکتازی نیست
2 برفت شوکت و طی شد جمال و طلعت او مرا دگر به رخ انورش نیازی نیست
1 مادر باباشمل رفت از جهان هفتهای باباشمل بربست لب
2 مرگ مادر خاطرش افسرده کرد گشت خاموش آن تنور ملتهب
3 لیک با این سوگواریهای سخت ماتم مادر نباشد بلعجب
4 با غم کشور، غم مادرکجاست؟! چون که مرگ آمد فرامش گشت تب
1 خلیلزادهٔ آزادهای که دیرگهیست که حسنت از رخ چون برگ ارغوان پیداست
2 در آشکار و نهان کام دل بجو ز جهان که خوبروی جهانی تو تا جهان پیداست
3 سرین نرم تو از امتحان برآمده خوب خود امتحان چه که ناکرده امتحان پیداست
4 زگونهٔ تو به کون تو ره بریم بلی صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
1 چه شد که نرگس مستش ز آبِ دیده تر است چه شد که لالهٔ رویش به رنگ معصفر است
2 چرا سعادت ازین تازهدختر ناکام بریده مهر و از او سال و ماه بیخبر است
3 نه روی خانه، نه یارای دیدن یاران اسیر کنج خرابات و خوار و دربدر است
4 ز بیوفایی صیاد بلهوس این مرغ از آشیانه جدا، خستهبال و کندهپر است