به باغ در، به مه دی از ملکالشعرا بهار قطعه 390
1. به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی
به پیشم آمدگفتم درین چه خاصیت است
1. به باغ در، به مه دی خمیده خاربنی
به پیشم آمدگفتم درین چه خاصیت است
1. خارندگلبنان، چمنا پس گلت کجاست
پر شد ز زاغ صحن چمن بلبلت کجاست
1. پادشاها همی نگویی هیچ
نامهٔ نغز نوبهار کجاست
1. یارم از خوابگاه من برخاست
فتنه بیدار شد که زن برخاست
1. خلیلزادهٔ آزادهای که دیرگهیست
که حسنت از رخ چون برگ ارغوان پیداست
1. چه شد که نرگس مستش ز آبِ دیده تر است
چه شد که لالهٔ رویش به رنگ معصفر است
1. غداری و مکاری و زور از من دور است
دولت همه غداری و مکاری و زور است
1. گرت اندر صفت جن و ملک هیچ شک است
بین به نادان و خردمند که جن و ملک است
1. ازجواهر،لعلخوشتر زان که همرنگ دل است
زان دل من بر جواهر لعل نهرو مایل است
1. این که بینی در مقابل، نیست آن قوس قزح
بهر ما دست طبیعت طاق نصرت بسته است
1. کردم عبور دی ز در شعبهٔ چهار
دیدم که کامران بسردم نشسته است
1. چشم بهی مدار از این بدسگال قوم
کاینجا شرافت همه کس دست خوردنی است