1 چندین هزار آینه بینی پر از نقوش گر برنهی برابر یکدیگر آینه
2 چون نیک بنگری همهٔ نقشها یکیست بر تو یکی هزار نماید هر آینه
1 گفت صوفی تن بود زندان جان چون قفس کانجا نشانی بلبلی
2 گفتمش در اشتباهی ای رفیق کی شود تن در بر جان حایلی؟
3 جسم، اضدادیست درهم بیخته کی کنند اضداد کار قابلی؟
4 هریک از اجزا شتابان سوی اصل چون به سوی بحرغیث هاطلیا
1 مرا درست به یاد اندرست عهد صبی به روزگار لطیف تفرج و بازی
2 فتاد پارهٔ مومی ز دامن دایه من آن ربودم و جستم چو آهو از تازی
3 چو سنگ بودم درآغاز و نرم گشت آخر گهی ز فرط فشردن گهی ز دمسازی
4 از او بساختم امثال مار و موش و وزغ بهحجره چیدمشان چون بساط خرازی
1 عدل کن عدل که گفتند حکیمان جهان مملکت بیمدد عدل نماند بر جای
2 پادشاهان جهان را سه فضیلت یار است یا یکی زین سه بودشان به عمل راهنمای
3 اول آن پادشهی پاکدلی دادگری دینپژوهی که بههرکار بترسد ز خدای
4 یاکریمی که بیندیشد از آوازهٔ زشت بر اسان شرف و فضل شود ملکآرای
1 گویند مرکز وطن ما بود خراب از بس فساد و خدعه در آنجا گرفته جای
2 انکار ازین فساد نداریم و روشن است تاربکی و خرابی این ملعنت سرای
3 لیکن خدا گواست که در مهد عافیت پاک و نجیب و راد بپروردمان خدای
4 در پرتو فضیلت و آزادگی شرق نیکو نهاد بودیم از شاه تا گدای
1 ویحک ای مرغ آسمان پیمای از بر بام آسمانت جای
2 تو همایی که گفتهاند از پیش که هما آیتی بود ز خدای
3 میغ پیکر یکی هیونی تو سر میغ سیه سپرده بپای
4 سایهافکن به ما که سایهٔ تو بس مبارک بود چو فرّ همای
1 افسرا قطعهٔ تو را خواندم که ز میخ رهی دژم گشتی
2 از کیای خواجه با اُباتالضیم همترازو و همقدم گشتی
3 تو نبودی که چون دگر یاران با رضا یار و همقسم گشتی
4 میخ چو ایستاد و در بر زور خم نشد، گرد هجو و ذم کشتی
1 دوش گفتم به دست غیب وکیل کای مثل در بلند فیبادی
2 در کمیسیون خارجه بنویس نام این بنده را بهاستادی
3 داد پاسخ: سفید خواهم داد که چنین است شرط آزادی
4 گفتمش مایهٔ تعجب نیست تو همیشه سفید میدادی
1 ای تازی ترک معنوی از چه شدی وی ترک محقق نبوی از چه شدی
2 ور بودی ترک و بعد سید گشتی ایسید ترک!کسروی از چه شدی