1 چون پیشهای شدست سیاست بهملک ری شایدکه هیچ نارم ازین پیشه بر زبان
2 از خوان و از خورش بکشم دست ناشتا چون اوفتد یکی مگس اندر میان خوان
3 از تشنگی بمیرد اگر شیر بنگرد بر چشمهای که سگ زده است اندرو دهان
1 در عهد شهنشاه جوانبخت رضا شاه کاز وی شده این کشور دیرینه گلستان
2 نخل فتن از پای درافتاد چو برخاست این شاه جوانبخت به پیرایش بستان
3 چون امن شد ایران بهره علم کمر بست دانشگه و دانشکده بگشود و دبستان
4 وانگاه بفرمود که دستور معارف ریزد ز پی موزه چنین نادره بنیان
1 کربم و باذل ابری برآمد از بر کوه بغارتیده همه بار خانهٔ عمان
2 صلای داد و جبین برگشاد و کرد نثار بهدشت گوهر سیراب و بر افق مرجان
1 دو رویه زبر نیش مار خفتن سه پشته روی شاخ مور رفتن
2 تن روغنزده با زحمت و زور میان لانهٔ زنبور رفتن
3 به کوه بیستون بیرهنمایی شبانه با دو چشم کور رفتن
4 برهنه زخمهای سخت خوردن پیاده راههای دور رفتن
1 شنیدهام پسری را جنایتی افتاد از اتفاق که شرحش نمیتوان دادن
2 قضات محکمه دادند حکم قتلش را که رسم نیست به بیچارگان امان دادن
3 بهدست و پای درافتاد مادرش که مگر توان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن
4 بود علاقهٔ مادر به حالت فرزند حکایتی که محال است شرح آن دادن
1 زمانه کرد چو در بر شعار دین و وطن شدند مردم مسکین شکار دین و وطن
2 به میر و کاهن روز نخست لعنت باد کز آن دوگشت بپا یادگار دین و وطن
3 ز پیش گرسنگان بهر پاس عزت خویش گریختند به پشت حصار دین و وطن
4 بر اختلاف خلایق بنای دولت خویش نهاد هرکه نمود ابتکار دین و وطن
1 سر حلقهٔ صاحبدلان حسین ای سرور عالیجناب من
2 دارم سخنانی صواب چند بشنو سخنان صواب من
3 توخود ملکی برملوک عصر زین رو بهتو هست انتساب من
4 یاد آر که ورزید باب تو پیوسته ارادت به باب من
1 سر دفتر آزادگان حسین برد از دل من صبر و تاب من
2 وی با قلم آتشین خویش بر خاک جفا ریخت آب من
3 ده سال کتاب مرا نداد وز خاطر او شد حساب من
4 وز دیدن من هم کرانه کرد سرچشمهٔ من شد سراب من
1 زین بیش بها مجوی آزردن من دینی مفکن زهجو برگردن من
2 تو هجوی و من تو را فزون خواهم کرد اینست طریقه هجاکردن من
1 ای دختر خوب نازنین من پروانه ماه مه جبین من
2 تو بخت منی در آستان من تو دست منی در آستین من
3 از مادر مهربان جدا گشتی گشتی به سویس همنشین من
4 دیدی پدرت ز رنج نالانست از روی وفا شدی قرین من