دوش گفتم به دست غیب از ملکالشعرا بهار قطعه 544
1. دوش گفتم به دست غیب وکیل
کای مثل در بلند فیبادی
...
1. دوش گفتم به دست غیب وکیل
کای مثل در بلند فیبادی
...
1. ای تازی ترک معنوی از چه شدی
وی ترک محقق نبوی از چه شدی
...
1. گر هیچ دلم راز به یاران بگشودی
مردم زتهیدستی من واقف بودی
...
1. گر به آزادی زبان بودی
کار آزادگان روان بودی
...
1. سینهٔ خویش کن فراخ و سترگ
وندر آن جای ده دلی هنری
...
1. آقای جلیل بیجلالی و فری
از مردمی و مهر و وفا بیخبری
...
1. شنیدهای تو که سنجر به عمد یا به خطا
بزد به سینه سر خیل شاعران تیری
...
1. مانده بود از امتیاز دارسی
با حساب پارو با پیرار سی
...
1. بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی
به دوران شهنشه تازه شد دوران فردوسی
...
1. خون سیاوش ریز در کف موسی
قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم
...
1. ابوسعید که اوراست اختر مسعود
به اوج عزت چون شمس تابناک و جلی
...
1. ای خواجه آزاده که مفتون توکشتند
قومی به جوابی و گروهی به سئوالی
...