من و تو هر دو ای ... از ملکالشعرا بهار قطعه 556
1. من و تو هر دو ای ...
دو جوانیم شوخ و مندیلی
...
1. من و تو هر دو ای ...
دو جوانیم شوخ و مندیلی
...
1. تندی مکن که رشتهٔ چل ساله دوستی
در حال بگسلد چو شود تند آدمی
...
1. سهمگین سمجی چو تاری مسکنی
بسته برروبش دری چون آهنی
...
1. غرٌنده و سهمناک و توفنده
بر دشت گذشت تند طوفانی
...
1. بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت
چو کشت خشک ز ترشیح ابر نیسانی
...
1. دوش آمد پی عیادت من
ملکی در لباس انسانی
...
1. به شهر شروان بُد شاعری بهار بنام
که شهره بود به مطبوعی و سخندانی
...
1. سحرگه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
...
1. نگرجزخوب صد درصد نبینی
که گر بدبین شوی جز بد نبینی
...
1. آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر
آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی
...
1. زینت مرد به عقل است و هنر
نی به پوشاک وجلال و فرّهی
...
1. چون برکههای دشت عرب دان تو حال خلق
گاهی ز آب پر شود و نوبتی تهی
...