1 فکر مرا سخت مشون کند نعره این دخترک بیسکون
2 مال نه وگشته ز بخت سیاه خانه لبالب ز بنات و بنون
3 صبر مرا بردند از قال و قیل مغز مرا خوردند از چند و چون
1 دریغ و درد که در عین نیکخواهی و مهر نهفت رخ ز رفیقان نیکخواه، امین
2 دریغ و آه که در نیمشب به مرگ فجا رسید روز حیاتش به شامگاه، امین
3 جدا شد از بر یاران به نیمهراه حیات نبود اگرچه ز یاران نیمهراه، امین
4 امین تجار آن سید ستوده که بود تمام عمر به نزد گدا و شاه، امین
1 به عهد پهلوی شاه جوانبخت که بادش دولت و اقبال همراه
2 بیامد لشکری تا قوم لر را به آداب تمدن سازد آگاه
3 هم از مرز لرستان شاهراهی کشد تا خاک خوزستان بهدلخواه
4 به ره در پافشاری کرد این کوه گرفت از فرط نادانی سر راه
1 گفتم به دل چرا طربت شد بدل به غم گفتا پس از صبوریم از دل طرب مخواه
2 گفتم چه خواهی از دل و جان بعد او بگوی گفتا ز جان و دل، جز رنج و تعب مخواه
3 گفتم سبب چه شد که به غم مبتلا شدی گفتا خدای داند از من سبب مخواه
4 گفتم که چرخ، قامت من چنبری نمود گفتا ز چرخ غیر جفا و کرب مخواه
1 با نی گفتا بلوط شرمت باد زان جسم نوان و پیکر ساده
2 از مادر دهر رو شکایت کن تا از چه تو را بدین نمط زاده
3 بر من بنگرکه پیکرم چون کوه پیش صف حادثات استاده
4 کالای مرا همی برد دهقان برکتف ستور و پشت عراده
1 تا هست همی خوریم باده چوننیست نمیخوربم باده
2 روزی که بهای می کم آید آن روزکمی خوریم باده
3 ما از پی جلب اشتهایی یا دفع غم، خوربم باده
4 ور جام به ماکند تعارف زیبا صنمی، خوریم باده
1 از چاه عموی شه اگر جست خراسان در چالهٔ جد شه جمجاه فتاده
2 جست ازکف فرزند مظفرشه و امروز گیر پسر ناصر دین شاه فتاده
3 در دامن آن پور، بهدلخواه شد اما در بستر این پیر به اکراه فتاده
4 ای شاه به شهنامه درون هست که بیژن در چاه به فرموده بدخواه فتاده
1 پادشاها نصیحتم شنو مملکت را به دست روس مده
2 نوعروسی است ملک وتو داماد به کسی دست نوعروس مده
3 روس اهریمنی است خونخواره به کف اهرمن دبوس مده
4 تا تقاضای دیگری نکند به نخستش مخوان و بوس مده
1 دلم از مردم ری سخت ملول است که نیست هیچ پوشیده زکس کفرنمایان همه
2 لذت روح برم چون به خراسان گذرم ز آن که محکم نگرم پایهٔ ایمان همه
3 مردمش ساکن اقلیم جنانند و بود بقعهٔ سبط نبی روضهٔ رضوان همه
4 همت و غیرت این قوم نگهبان بودست ملک جم را، که خدا باد نگهبان همه
1 ای فلک رتبه شریف السلطان که نظیرت به جهان پیدا نه
2 شمس و این نور و تجلی باشد شمع ایوان تو را پروانه
3 چرخ با اینهمه رفعت گردد کاخ اجلال تو را همشانه
4 میرود قصر خورنق بشمار پیش درگاه تو یک کاشانه