1 گر چون تو نقشی ایصنم نقاش چین در چین کشد عمر درازی بایدش کان زلف چین در چین کشد
2 گر سنبل و نسرین کشد از خط رخسار تو سر رویت خط بیحاصلی بر سنبل و نسرین کشد
3 گر دل به زلفت افکنم خال تو گردد رهزنم ور با لبت دل خوش کنم چشم تو از من کین کشد
4 جور تو را از عاشقان من دوستتر دارم به جان آری جفای خواجه را خدمتگر دیرین کشد
1 بازآمد آن ترک ختا کز بیقراران کین کشد یارب مبادا کز خطا خط بر من مسکین کشد
2 دلدادگان از هر طرف برگرد او بربسته صف بگرفته دامانش به کف گه آن کشد گه این کشد
3 گر جان به کف باید نهاد این بندهٔ مسکین نهد ور بار غم باید کشید این خاطر غمگین کشد
4 گر باغبان گل پرورد کز وی زمانی برخورد یا زحمت کانون برد یا محنت تشرین کشد
1 گل مقصود نچید آن که چو من خوار نشد نشد آزاد ز غم هر که گرفتار نشد
2 یوسف مصر نشد آن که به بازار وجود پیره زالی به کلافیش خریدار نشد
3 همره نوح نشد، همسر داود نگشت هرکه خدمتگر آهنگر و نجار نشد
4 از رهش پای مکش دامنش از دست منه فکر یکبار دگر کن اگر این بار نشد
1 نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد درخت سرو ز شادی به اهتزاز آمد
2 بیاکه طرهٔ سنبل زشوق گشت پریش بیا که دیدهٔ نرگس به راه باز آمد
3 به یاد حضرت زردشت جام باده بنومن که جشن حضرت جمشید جم فراز آمد
4 تو ناز می کن و دل میشکاف و رخ میتاب که پیش ناز توام نوبت نیاز آمد
1 راستی روی نکویش به گلستان ماند خط و خالش به گلو سبزه وریحان ماند
2 نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند
3 دستگاهی که در آنجا نبود حوروشی گر همه باغ بهشت است به زندان ماند
4 چکنم گر به غمت شهره نباشم درشهر عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند
1 آن خط سبز بین که چه زیبا نوشتهاند گویی خط از عبیر به دیبا نوشتهاند
2 در معنی لب تو ز شنگرف نقطهای برگل نهاده شرح به بالا نوشتهاند
3 یا نسختی ز مهر گیا ثبت کردهاند یا سر خطی بحون دل ما نوشتهاند
4 یا با خط غبار به گرد عقیق تر رمزی ز زنده کردن موتی نوشتهاند
1 دعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
2 آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
3 داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
4 گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کزکاخ هنر نادره کاران همه رفتند
1 دلفریبان که به روسیه ی جان جا دارند مستبدانه چرا قصد دل ما دارند
2 دلبران خودسر و هرجایی و روسی صفتند ورنه در خانهٔ غیر از چه سبب جا دارند
3 گاه لطفاست و خوشی گاهعتابست و خطاب تا چه از این همه پلتیک تقاضا دارند
4 خوبرویان اروپا ز چه در مردن ما حیله سازندگر اعجاز مسیحا دارند
1 خوبرویان یار را در عین یاری میکشند دوستداران را به جرم دوستداری میکشند
2 مرغ وحشی چون نمیافتد به دست کودکان مرغ دستآموز را با زجر و خواری میکشند
3 شاهدان دیر جوش از دوستان باوفا زود سیر آیند و ایشان را به زاری میکشند
4 دوستان خاص را مانند مرغ خانگی در عروسی و عزا بر رسم جاری میکشند
1 پیوند ببندند بتان لیک نپایند ور زان که بپایند بگویند و نیایند
2 وانگه چو بیایند نخندند و ز عشاق خواهندکهشان هیچ نبوسند و نگایند
3 گویند نباتی را، مردم به دهان در گیرند، ولی نه بمکند ونه بخایند
4 این یوسفکان گرچه عزیزند ولیکن ای کاش که هیچ از شکم مام نزایند