11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / غزلیات ملک‌الشعرا بهار

غزلیات ملک‌الشعرا بهار

1 مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد

2 با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر شهدی که در لب تست در انگبین نباشد

3 قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار غافل که آنچه‌جویند درکفر و دین نباشد

4 در نکتهٔ دهانت هرکس کند گمانی تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد

1 لب لعل تو می‌ فروشی کرد چشم مست تو باده‌نوشی کرد

2 این خطاها چو دید حاجب حسن زان خط سبز پرده‌پوشی کرد

3 چه پراکنده گفت زلف‌، که دوش خم شد و با تو سر به گوشی کرد

4 راز دل با لبت نگفته‌، خطت سر برآورد وتیزهوشی کرد

1 وقت آنست که بر سبزه مقامی بکنیم بزمی آراسته و شرب مدامی بکنیم

2 نیک فالی است که در غرّهٔ شوال به مهر ماه را نو به خط سبز غلامی بکنیم

3 مفتی شهر خراب از می نابست بیا کاقتدایی ز ارادت به امامی بکنیم

4 لله الحمد که این عاشقی و شرب مدام نگذارند که ما فعل حرامی بکنیم

1 در پایش اوفتادم و اصلا ثمر نداشت تا خون من نریخت ز من دست برنداشت

2 دل خون شد از نگاهش وبر خاک ره چکید بیچاره بین که طاقت یک نیشتر نداشت

3 چون سر نداشتیم عبث دست و پا زدیم آری ز پا فتاد هرآن کس که سر نداشت

4 در خون طپیدنم ز دل زار خویش بود ورنه خدنگ ناز تو چندان خطر نداشت

1 باز پیمان بست دل با دلبری پیمان گسل سحر چشمش‌ چشم‌بند و بند زلفش‌ جان‌گسل

2 دوست کش‌،‌ بیگانه‌پرور، دیرجوش و زودرنج سست‌پیمان،‌ سخت‌دل‌،‌ مشکل‌پسند،‌ آسان‌گسل

3 در نگاه تند چون قاتل ز مجرم جان‌ ستان در عطای بوسه چون سیر از گرسنه نان‌گسل

4 لفظ آتشبار او یاس‌آور و امّیدسوز نرگس بیمار او دردافکن و درمان‌گسل

1 پیوند ببندند بتان لیک نپایند ور زان که بپایند بگویند و نیایند

2 وانگه چو بیایند نخندند و ز عشاق خواهندکه‌شان هیچ‌ نبوسند و نگایند

3 گویند نباتی را، مردم به دهان در گیرند، ولی نه بمکند ونه بخایند

4 این یوسفکان گرچه عزیزند ولیکن ای کاش که هیچ از شکم مام نزایند

1 خوبرویان یار را در عین یاری می‌کشند دوستداران را به جرم دوستداری می‌کشند

2 مرغ وحشی چون نمی‌افتد به دست کودکان مرغ دست‌آموز را با زجر و خواری می‌کشند

3 شاهدان دیر جوش از دوستان باوفا زود سیر آیند و ایشان را به زاری می‌کشند

4 دوستان خاص را مانند مرغ خانگی در عروسی و عزا بر رسم جاری می‌کشند

1 به کشوری که در آن ذره‌ای معارف نیست اگرکه مرگ بباردکسی مخالف نیست

2 بگو به مجلس شورا چرا معارف را هنوز منزلت کمترین مصارف نیست

3 وکیل بی‌هنر از موش مرده می‌ترسد ولی ز مردن ابناء نوع خائف نیست

4 کند قبیلهٔ دیگر حقوق او پامال هرآن قبیله که بر حق خویش واقف نیست

1 نم باران ز بستان گرد رفته است طبیعت‌ را گلی از گل شکفته است

2 نسیم آزاد می‌آید به بستان چرا پس مرغکان را دل گرفته است

3 عجب شوری بپاکردست بلبل ندانم‌ عشق در گوشش چه گفته است

4 به ما جز عشق و آزادی مده پند که عاشق حرف‌مردم کم شنفته است

1 بود آیا که دگرباره به شیراز رسم بار دیگر به مراد دل خود باز رسم

2 بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم وز صفاهان به طربخانهٔ شیراز رسم

3 خیزم از جای و بدان شهر طربخیز شوم تازم از شوق و بدان خطهٔ ممتاز رسم

4 به ملاقات گرامی ادبایی که بود جمله را قول و غزل تالی اعجاز رسم

آثار ملک‌الشعرا بهار

11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.