ای دوست بیا لختی ترک از ملکالشعرا بهار غزل 360
1. ای دوست بیا لختی ترک می و ساغرکن
از میکده بیرون شو جان بر لب کوثرکن
...
1. ای دوست بیا لختی ترک می و ساغرکن
از میکده بیرون شو جان بر لب کوثرکن
...
1. ای نرگست به خلق در فتنه بازکن
وی سنبل تودست تطاول درازکن*
...
1. تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن
...
1. غمزهات خونریزتر یا دیدهٔ خونبار من
طرهات آشفتهتر یا خاطر افکار من
...
1. لاله خونین کفن از خاک سر آورده برون
خاک مستوره فلب بشر آورده برون
...
1. در ده شراب کهنه که آمد بهار نو
برخوان سرود تازه که شد روزگار نو*
...
1. جان قرین رخ جانان شود انشاءالله
هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاءالله
...
1. علیالصباح که بر طرهات زنی شانه
هزار نافه گشایی میان کاشانه
...
1. در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای
سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانهای
...
1. شبی گذشت به آسودگی و آزادی
هزار شکر بدین نعمت خدادادی
...
1. بر سبزه نشست بلبل و قمری
باید می سرخ چون گل حمری
...
1. مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی
تو را بود به جای من غنجی و دلالی
...