11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / غزلیات ملک‌الشعرا بهار

غزلیات ملک‌الشعرا بهار

1 بر دل من گشت عشق نیکوان فرمان‌روا اشک سرخ من دلیل و رنگ زرد من گوا

2 نیستی رنگم چنین و نیستی اشکم چنان گر بر این دل نیستی عشق بتان فرمانروا

3 تا شدم با مهر آن نامهربان دلبر، قرین تا شدم با عشق آن ناپارسا یار آشنا

4 مهربان بودم‌، به جان خود شدم نامهربان پارسا بودم‌، به کار دین شدم ناپارسا

1 همی نالم به دردا، همی گریم به زارا که ماندم دور و مهجور، من از یار و دیارا

2 الا ای باد شبگیر، ازین شخص زمین‌گیر ببر نام و خبر گیر، ز یار نامدارا

3 چو رفتم از خراسان‌، به دل گشتم هراسان شدم شخصی دگرسان‌، خروشان و نزارا

4 به ری در نام راندم‌، حقایق برفشاندم ولیکن دیر ماندم‌، شده زین‌روی خوارا

1 گهی با دزد افتد کار و گاهی با عسس ما را نشد کاین آسمان راحت گذارد یک ‌نفس ما را

2 عسس با دزد شد دمساز و ما با هر دو بیگانه به ‌شب ‌از دزد باشد وحشت ‌و روز از عسس‌ ما را

3 گرفتار جفای ناکسان گشتیم در عالم دربغا زندگانی طی شد و نشناخت کس ما را

4 ز بس ماندیم درگنج قفس‌، گر باغبان روزی کند ما را رها، ره نیست جز کنج قفس ما را

1 دوست می‌دارم من این نوروز فرخ‌فال را تاکنم نو بر جبین خوبرویان سال را

2 خواهی ار با فال میمون بگذرد روز تو خوش خواهی ار با فال میمون بگذرد روز تو خوش

3 عاشقا ز آه سحر غافل مشو کاین ابر فیض آبیاری می‌نمایدگلشن آمال را

4 خواهی ار با کس درآمیزی به رنگ او درآی بین چسان همرنگ گل پروانه دارد بال را

1 خامشی جُستم که حاسد مرده پندارد مرا وز سر رشگ و حسدکمتر بیازارد مرا

2 زنده درگور سکوتم من‌، مگر زین بیشتر روزگار مرده‌پرور خوار نشمارد مرا

3 مردمان از چشم بد ترسند و من از چشم خوب حق ز چشم خوب مهرویان نگهدارد مرا

4 مرک‌شاعر زندگی‌بخش خیال اوست کاش این خموشی در شمار مردگان آرد مرا

1 سیل خون‌آلود اشکم بی‌خبر گیرد تو را خون مردم‌، آخر ای بیدادگر، گیرد تو را

2 ای شکرلب‌، آب چشمم نیک دریابد تو را وی قصب‌پوش آتش دل زود درگیرد تو را

3 ور گریزی زین دو طوفان چون پری بر آسمان بر فراز آسمان آه سحر گیرد تو را

4 باخبر کردم تو را خون ضعیفان را مریز زان که خون بی‌گناهان بی‌خبر گیرد تو را

1 یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را

2 یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون طپیده را

3 یا که غبار پات را نور دو دیده می‌کنم یا به دو دیده می‌نهم پای تو نور دیده را

4 یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن یا بستان و بازده لعل لب مکیده را

1 خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا

2 خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم‌ تنا

3 خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا

4 خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ زکید حاسد بدخواه و خصم راه‌زنا

1 جز روی تو کافروخته گردد ز می ناب آتش که شنیده ‌است که روشن شود از آب

2 شنگرف دو رخسار تو آمیخته با سیم سیم تو ز دو دیده‌ام انگیخته سیماب

3 سیماب اگرم بارد به رخ عجبی نیست سیماب روان شیفته باشد به زر ناب

4 دو چشم و جبین تو در آن زلف چه باشد؟ دو نرگس نو ساخته اندر شب مهتاب

1 چشم ساقی چو من از باده خرابست امشب حیف از آن دیده که آمادهٔ خوابست امشب

2 قمرا! پرده برافکن که ز شرم رخ تو چهرهٔ ماه فلک زیر نقابست امشب

3 نور روی قمر و عکس می و پرتو شمع چهره بگشاکه شب ترک حجابست امشب

4 با دل سوخته پروانه به شمعی می‌‎گفت دادن بوسه به عشاق ثوابست امشب

آثار ملک‌الشعرا بهار

11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی