1 بر دل من گشت عشق نیکوان فرمانروا اشک سرخ من دلیل و رنگ زرد من گوا
2 نیستی رنگم چنین و نیستی اشکم چنان گر بر این دل نیستی عشق بتان فرمانروا
3 تا شدم با مهر آن نامهربان دلبر، قرین تا شدم با عشق آن ناپارسا یار آشنا
4 مهربان بودم، به جان خود شدم نامهربان پارسا بودم، به کار دین شدم ناپارسا
1 همی نالم به دردا، همی گریم به زارا که ماندم دور و مهجور، من از یار و دیارا
2 الا ای باد شبگیر، ازین شخص زمینگیر ببر نام و خبر گیر، ز یار نامدارا
3 چو رفتم از خراسان، به دل گشتم هراسان شدم شخصی دگرسان، خروشان و نزارا
4 به ری در نام راندم، حقایق برفشاندم ولیکن دیر ماندم، شده زینروی خوارا
1 گهی با دزد افتد کار و گاهی با عسس ما را نشد کاین آسمان راحت گذارد یک نفس ما را
2 عسس با دزد شد دمساز و ما با هر دو بیگانه به شب از دزد باشد وحشت و روز از عسس ما را
3 گرفتار جفای ناکسان گشتیم در عالم دربغا زندگانی طی شد و نشناخت کس ما را
4 ز بس ماندیم درگنج قفس، گر باغبان روزی کند ما را رها، ره نیست جز کنج قفس ما را
1 دوست میدارم من این نوروز فرخفال را تاکنم نو بر جبین خوبرویان سال را
2 خواهی ار با فال میمون بگذرد روز تو خوش خواهی ار با فال میمون بگذرد روز تو خوش
3 عاشقا ز آه سحر غافل مشو کاین ابر فیض آبیاری مینمایدگلشن آمال را
4 خواهی ار با کس درآمیزی به رنگ او درآی بین چسان همرنگ گل پروانه دارد بال را
1 خامشی جُستم که حاسد مرده پندارد مرا وز سر رشگ و حسدکمتر بیازارد مرا
2 زنده درگور سکوتم من، مگر زین بیشتر روزگار مردهپرور خوار نشمارد مرا
3 مردمان از چشم بد ترسند و من از چشم خوب حق ز چشم خوب مهرویان نگهدارد مرا
4 مرکشاعر زندگیبخش خیال اوست کاش این خموشی در شمار مردگان آرد مرا
1 سیل خونآلود اشکم بیخبر گیرد تو را خون مردم، آخر ای بیدادگر، گیرد تو را
2 ای شکرلب، آب چشمم نیک دریابد تو را وی قصبپوش آتش دل زود درگیرد تو را
3 ور گریزی زین دو طوفان چون پری بر آسمان بر فراز آسمان آه سحر گیرد تو را
4 باخبر کردم تو را خون ضعیفان را مریز زان که خون بیگناهان بیخبر گیرد تو را
1 یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
2 یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون طپیده را
3 یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده را
4 یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن یا بستان و بازده لعل لب مکیده را
1 خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
2 خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
3 خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا
4 خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ زکید حاسد بدخواه و خصم راهزنا
1 جز روی تو کافروخته گردد ز می ناب آتش که شنیده است که روشن شود از آب
2 شنگرف دو رخسار تو آمیخته با سیم سیم تو ز دو دیدهام انگیخته سیماب
3 سیماب اگرم بارد به رخ عجبی نیست سیماب روان شیفته باشد به زر ناب
4 دو چشم و جبین تو در آن زلف چه باشد؟ دو نرگس نو ساخته اندر شب مهتاب
1 چشم ساقی چو من از باده خرابست امشب حیف از آن دیده که آمادهٔ خوابست امشب
2 قمرا! پرده برافکن که ز شرم رخ تو چهرهٔ ماه فلک زیر نقابست امشب
3 نور روی قمر و عکس می و پرتو شمع چهره بگشاکه شب ترک حجابست امشب
4 با دل سوخته پروانه به شمعی میگفت دادن بوسه به عشاق ثوابست امشب