1 گر چون تو نقشی ایصنم نقاش چین در چین کشد عمر درازی بایدش کان زلف چین در چین کشد
2 گر سنبل و نسرین کشد از خط رخسار تو سر رویت خط بیحاصلی بر سنبل و نسرین کشد
3 گر دل به زلفت افکنم خال تو گردد رهزنم ور با لبت دل خوش کنم چشم تو از من کین کشد
4 جور تو را از عاشقان من دوستتر دارم به جان آری جفای خواجه را خدمتگر دیرین کشد
1 تا به گل هر لحظه بلبل را فغانی دیگراست هر طرف از شهرت گل داستانی دیگر است
2 عشق بلبل جلوهٔ گل را نمایان کرد و بس ورنه گل را درگلستان دوستانی دیگر است
3 بانگ عشاق وطن غالب زروی درد نیست خلق را دربارهٔ ایشان گمانی دیگر است
4 خرقه و دراعه و داغ جبین حرفیست مفت صاحبان روح عالی را نشانی دیگر است
1 درغمش هرشب به گردون پیک آهم میرسد صبرکن ای دل شبی آخر به ما هم میرسد
2 شام تاربک غمش راگر سحرکردم چه سود کزپس آن نوبت روز سیاهم میرسد
3 صبرکن گر سوختی ای دل ز آزار رقیب کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم میرسد
4 گر گنه کردم عطا از شاه خوبان دور نیست روزی آخر مژده ی عفو گناهم میرسد
1 نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی
2 از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار اگرتو نیت آزار این و آن نکنی
3 ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار که ترک صحبت یاران مهربان نکنی
4 بود رفیق کهن چون می کهن، زنهار که از رفیق و می تازه سرگران نکنی
1 منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من
2 بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن
3 ز رنج و درد چنان شد تنم که گر بینی گمان بری که سرشته ز رنج و دردم تن
4 مرا ز عشق که بر اهرمن نصیب مباد سیه تر آمده گیتی ز جان اهریمن
1 شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست
2 ز چشم شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی؟ بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست
3 حذر چه میکنی از چشم غیر و صحبت خلق ز قلب خویش حذر کن که گفتوگو اینجاست
4 نگاهدار دل از آرزوی نامحرم که فر و جاه و جمال زن نگو اینجاست
1 ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد زبن حبس هم مرنج که این نیزبگذرد
2 فرهاد گو به تلخی غم صبر کن که زود شیرینی تعیش پرویز بگذرد
3 دوران رادمردی و آزادگی گذشت وین دورهٔ سیاه بلاخیز بگذرد
4 مردانه پایدار بر احداث روزگار کاین روزگار زنصفت حیز بگذرد
1 در ده شراب کهنه که آمد بهار نو برخوان سرود تازه که شد روزگار نو*
2 برکن شعار کهنه ز تن این زمان که باغ پوشیده است بر تن گلبن شعار نو
3 طی گشت هرج و مرج زمستان کز آسمان آوردهاند بهر چمن مستشار نو
4 دردا که کهنه کار وزیران ملک ما هر روز نو شدند و نکردندکار نو
1 سر آزادهٔ ما منت افسر نکشد تن وارستهٔ ما حسرت زیور نکشد
2 ما فقیران تهیدست ز خود بیخبریم جز سوی حق دل ما جانب دیگر نکشد
3 ما گداییم ولی قصر غنا منزل ماست هرکه شد همدم ما منتقیصرنکشد
4 خضر ماییم که خاک ره ما آب بقاست هرکه شد همره ما ناز سکندر نکشد
1 ای مصور نقش آن سرّ نهانش را بکش موشکافیها کن و موی میانش را بکش
2 سیل اشگ از جویبار دیده اول کن روان زان سپس آن قد چون سرو روانش را بکش
3 گرز موی خامه شنگرفی جهد بر صفحه، زان نکتهای شیرین فروگیر و دهانش را بکش
4 چون مرا بیند ز شرمش برچکد خوی از عذار گرتوانی آن عذار خویدستان را بکش