1 ملک جهان چون سویس باغ ندارد لالهٔ باغ سویس داغ ندارد
2 جز دل ایرانیان خسته درین ملک یک دل غمگین کسی سراغ ندارد
3 مست نشاطند خلق و جز من بیمار کیست که دایم به کف ایاغ ندارد
4 یک دل افسرده در تمام ژنو نیست یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد
1 رخ تو دخلی به مه ندارد که مه دو زلف سیه ندارد
2 به هیچ وجهت قمر نخوانم که هیچ وجه شبه ندارد
3 بیا و بنشین به کنج چشمم که کس در این گوشه ره ندارد
4 نکو ستاند دل از حریفان ولی چه حاصل نگه ندارد
1 دل از تطاول زلف نگار جان نبرد چو مارگیر کز آسیب مار جان نبرد
2 به صیدگاه دل آن زلف خم بهخم دامیست که از علایق او یک شکار جان نبرد
3 دلا تجاهل عارف گزین که صاحب ذوق محقق است کزین روزگار جان نبرد
4 بدان تبختر شاهانه گرگشاید رخ پیادهایست کز او یک سوار جان نبرد
1 ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد زبن حبس هم مرنج که این نیزبگذرد
2 فرهاد گو به تلخی غم صبر کن که زود شیرینی تعیش پرویز بگذرد
3 دوران رادمردی و آزادگی گذشت وین دورهٔ سیاه بلاخیز بگذرد
4 مردانه پایدار بر احداث روزگار کاین روزگار زنصفت حیز بگذرد
1 آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد خلق را از طرّهات آشفتهتر خواهیم کرد
2 او از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
3 جان اگر باید به کوی ات نقد جان خواهیم داد سر اگر باید به راهت ترک سر خواهیم کرد
4 در غم عشق تو با این نالههای دردناک اختر بیدادگر را دادگر خواهیم کرد
1 لب لعل تو می فروشی کرد چشم مست تو بادهنوشی کرد
2 این خطاها چو دید حاجب حسن زان خط سبز پردهپوشی کرد
3 چه پراکنده گفت زلف، که دوش خم شد و با تو سر به گوشی کرد
4 راز دل با لبت نگفته، خطت سر برآورد وتیزهوشی کرد
1 درغمش هرشب به گردون پیک آهم میرسد صبرکن ای دل شبی آخر به ما هم میرسد
2 شام تاربک غمش راگر سحرکردم چه سود کزپس آن نوبت روز سیاهم میرسد
3 صبرکن گر سوختی ای دل ز آزار رقیب کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم میرسد
4 گر گنه کردم عطا از شاه خوبان دور نیست روزی آخر مژده ی عفو گناهم میرسد
1 مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد
2 با انگبین لبت را سنجیدهام مکرر شهدی که در لب تست در انگبین نباشد
3 قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار غافل که آنچهجویند درکفر و دین نباشد
4 در نکتهٔ دهانت هرکس کند گمانی تا تو سخن نگویی کس را یقین نباشد
1 اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
2 برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
3 گرم دو بوسه دهی جان دهم به شکرانه کرم ز خاطر اهل کرم نخواهد شد
4 تو پاک باش و برون آی بیحجاب و مترس کسی به صید غزال حرم نخواهد شد
1 سر آزادهٔ ما منت افسر نکشد تن وارستهٔ ما حسرت زیور نکشد
2 ما فقیران تهیدست ز خود بیخبریم جز سوی حق دل ما جانب دیگر نکشد
3 ما گداییم ولی قصر غنا منزل ماست هرکه شد همدم ما منتقیصرنکشد
4 خضر ماییم که خاک ره ما آب بقاست هرکه شد همره ما ناز سکندر نکشد