1 ز نار هجر میسوزم ز درد عشق مینالم خدا را، ای طبیب مهربان رحمی بر احوالم
2 به حال و روز مشتاقان زدم بس طعنه تا امشب ز زلفی شد سیه روزم، ز خالی شد تبه حالم
3 بسی بگذشت سال و مه بهمن در عشق تا آخر غم هجران نصیب آمد ز دوران مه و سالم
4 مرا پرکنده سیل عشق، بنیاد شکیبایی گواه صادق ار خواهی ببین در اشک سیالم
1 ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم ز بس که داد زدیم آی دزد خسته شدیم
2 ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم
3 خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم
4 سری بهدست شمال و سری به دست جنوب بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم
1 وقت آنست که بر سبزه مقامی بکنیم بزمی آراسته و شرب مدامی بکنیم
2 نیک فالی است که در غرّهٔ شوال به مهر ماه را نو به خط سبز غلامی بکنیم
3 مفتی شهر خراب از می نابست بیا کاقتدایی ز ارادت به امامی بکنیم
4 لله الحمد که این عاشقی و شرب مدام نگذارند که ما فعل حرامی بکنیم
1 منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من
2 بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن
3 ز رنج و درد چنان شد تنم که گر بینی گمان بری که سرشته ز رنج و دردم تن
4 مرا ز عشق که بر اهرمن نصیب مباد سیه تر آمده گیتی ز جان اهریمن
1 ای دوست بیا لختی ترک می و ساغرکن از میکده بیرون شو جان بر لب کوثرکن
2 مست می وحدت شو پا بر سرکثرت زن فانی شو و باقی باش تقلید پیمبرکن
3 کفتار نبی بشنو، اسرار ولی دریاب چند این در و چند آن در، دریوزه ز حیدرکن
4 از هرچه جز او بگذر، در هرکه جز او منگر بر درگه او سر نه، در حضرت او سرکن
1 ای نرگست به خلق در فتنه بازکن وی سنبل تودست تطاول درازکن*
2 چشمانت را حذر بود از دیدن رقیب همچون مریضکان ز مرگ احترازکن
3 الفت چگونه دست دهد بین ما وشیخ ماکار بر حقیقت و او بر مجازکن
4 ما در درون میکده صهبا به جام ربز شیخ از درون صومعه گردن درازکن
1 تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن
2 گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن
3 هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن
4 تا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد هرچه در دل تخم کین داری به زیر خاک کن
1 غمزهات خونریزتر یا دیدهٔ خونبار من طرهات آشفتهتر یا خاطر افکار من
2 لعل جانان سرختر یا لاله یا می یا عقیق مه نکوتر یا پری یا حور یا دلدار من
3 کام عاشق تلختر یا صبر یا گفتار تو وصل دلبر خوبتر یا عشق یا کردار من
4 طالع من تیرهتر یا زلف تو یا شام هجر وصل تو دشوارتر یا کام دل یا کار من
1 لاله خونین کفن از خاک سر آورده برون خاک مستوره فلب بشر آورده برون
2 نیست این لالهٔ نوخیز، که از سینه خاک پنجه جنگ جهانی جگر آورده برون
3 رمزی از نقش قتالست که نقاش سپهر بر سر خامه ز دود و شرر آورده برون
4 یاکه در صحنهٔ گیتی ز نشانهای حریق ذوق صنعت اثری مختصر آورده برون
1 در ده شراب کهنه که آمد بهار نو برخوان سرود تازه که شد روزگار نو*
2 برکن شعار کهنه ز تن این زمان که باغ پوشیده است بر تن گلبن شعار نو
3 طی گشت هرج و مرج زمستان کز آسمان آوردهاند بهر چمن مستشار نو
4 دردا که کهنه کار وزیران ملک ما هر روز نو شدند و نکردندکار نو