11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / غزلیات ملک‌الشعرا بهار

غزلیات ملک‌الشعرا بهار

1 تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است

2 هر طبیبی نکند چارهٔ این مرده‌دلان که دوای دل ما درکف عیسی‌نفسی است

3 گر دل سوخته ره برد به جایی نه عجب سوی حق راهبر موسی عمران‌، قبسی است

4 کاروانی است پراکنده و سرگشته ولیک خاطر گمشدگان شاد به بانگ جرسی است

1 نیست کسی را نظر به حال کس امروز وای به مرغی که ماند در قفس امروز

2 گر دهدت دست خیز و چارهٔ خود کن داد مجو زان که نیست دادرس امروز

3 آن که به پیمان و عهد او شدم از راه نیست بجز کشتن منش هوس امروز

4 وان که دو صد ادعا به عشق فزون داشت بین که چه آهسته می کشد نفس امروز

1 اصلاح آشیانه به دست من و تو نیست توفیر آب و دانه به دست من و تو نیست

2 گر کارها به وفق مرادت نشد مرنج چون اختیار خانه به دست من و تو نیست

3 درکارهای رفته مکن داوری کزان جزقصه و فسانه به دست من و تو نیست

4 خامش نشین که تعبیهٔ نظم این جهان از حکمتست یا نه به دست من و تو نیست

1 کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش به دست کس ندهد اختیار کشور خویش

2 بگو به سفله که در دست اجنبی ندهد کسی که نان پدر خورده‌، دست مادر خویش

3 چه غم عقیدهٔ ما را اگر به قول سفیه کسی به کشور خود گرد کرده لشگر خویش

4 در آب و خاک و هواهای خویش آزادیم رقیب گو بگدازد میان آذر خویش

1 نکاهدم بار، فزایدم درد نخواهدم یار، چه بایدم کرد

2 غبار راهی‌، شدم که گاهی زکوی دلدار برآیدم گرد

3 به هرکجا بخت کشاندم رخت سپهر دوّار نمایدم طرد

4 فلک چو بازی به گرم تازی فشاردم خوار ربایدم سرد

1 نرگس غمزه‌زنش بر سر ناز است هنوز طرهٔ پرشکنش سلسله‌باز است هنوز

2 عاشقان را سپه ناز براند از در دوست بر در دوست مرا روی نیاز است هنوز

3 خاک محمود شد از دست حوادث بر باد در دلش آتش سودای ایاز است هنوز

4 هر کسی را سر کوی صنمی شد مقصود مقصد ساده‌دلان خاک حجاز است هنوز

1 از داغ غمت جانا می‌سوزم و می‌سازم چون شمع ز سر تا پا می‌سوزم و می‌سازم‌*

2 از زشتی بدخوبان وز جور نکورویان گه زشت وگهی زیبا می‌سوزم و می‌سازم

3 درویش ز دروبشی شاه از طمع بیشی لیکن من از استغنا می‌سوزم و می‌سازم

4 سرخ ازتف عشقم دل‌، زرد از غم یارم رخ دایم چو گل رعنا، می سوزم و می‌سازم

1 شبی گذشت به آسودگی و آزادی هزار شکر بدین نعمت خدادادی

2 چه عیش‌ های مهنا که روی داد به ما بدین چمن که بدو باد روی آبادی

3 ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم من و ملازمت لعبتان نو شادی

4 حدیث نعمت پرویز و حسن شیرین رفت ولی چوکوه بجا ماند عشق فرهادی

1 مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی تو را بود به جای من غنجی و دلالی

2 مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی کسی رانبود ره ز وقوعی به محالی

3 مرا گر سخن وصل تو پیش آید روزی چنانست که پیش آید خوابی و خیالی

4 کجا روشن ماهی بود او راست محاقی کجا تافته نجمی بود او راست وبالی

1 راستی روی نکویش به گلستان ماند خط و خالش به گل‌و سبزه وریحان ماند

2 نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند

3 دستگاهی که در آنجا نبود حوروشی گر همه باغ بهشت است به زندان ماند

4 چکنم گر به غمت شهره نباشم درشهر عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند

آثار ملک‌الشعرا بهار

11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.