11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / غزلیات ملک‌الشعرا بهار

غزلیات ملک‌الشعرا بهار

1 بکرد ای جوهر سیال در مغز بهار امشب سرت گردم‌نجاتم ده ز دست روزگار امشب

2 بر یاران ترش‌روی آمدم زبن تلخکامی‌ها ز مستی خندهٔ شیربن به روبم برگمار امشب

3 ز سوز تب نمی‌نالم طبیبا دردسرکم کن مرا بگذار با اندیشهٔ یار و دیار امشب

4 هزاران زخم کاری دارم اندر دل ولی هر دم ز یک زخم جگر ترساندم بیماردار امشب

1 رقم قتل ما به دست حبیب چون مخالف نداشت شد تصویب

2 خامشی به مجلسی که در آن نیست یک تن سخن‌شناس و لبیب

3 خوبشتن را میان خیل خران خر نسازد به حکم عقل‌، ادیب

4 گورخر را چه حاجت بیطار بدوی را چه انتظار طبیب

1 غم طوقی از آهن شد و برگردنم آویخت چون ژندهٔ درویش، بلا در تنم آویخت

2 درگردن دلدار نیاویخته‌، دستم بشکست به صد خواری و در گردنم آویخت

3 آن طفل که پروردهٔ دل بود چو اغیار افتاد ز چشم من و در دامنم آویخت

4 بدگوبی جهال به بوم و برم آشفت بیغارهٔ حساد به پیرامنم آویخت

1 بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت کسی که علم فراموش کرد و جهل آموخت

2 بگو به سایهٔ دیوار دیگران خسبد کسی که خانهٔ خود را به دیگران بفروخت

3 وطن زکید اجانب درون آتش و ما به سر زنیم و بنالیم از اینکه آمل سوخت

4 شکافتیم و دربدیم و سوختیم ز جهل به زیب پیکر ما گر جهان قبایی دوخت

1 همین نه ازستم چرخ شهرآمل سوخت که‌ازعطش به‌ری امسال سبزه وگل سوخت

2 بجای شمع برافروخت در چمن گل سرخ بجای شهپر پروانه بال بلبل سوخت

3 به باغ‌، بید معلق زتشنگی چون شمع گرفت لرزه و ازپای تا به کاکل سوخت

4 تو ای سحاب کرم قطره‌ای فشان بر خاک که چهرلاله سیه گشت وزلف سنبل سوخت

1 حشمت محتشمان مایهٔ مرگ فقراست داد ازین رسم فرومایه که در شهر شماست

2 یا رب این شهر چه شهر ست و چه خلقند این خلق که به هر رهگذری نعش غریبی پیداست

3 می‌شنیدم سحری طفل یتیمی می گفت‌: هر بلایی که به ما می‌رسد از این وزراست

4 خانهٔ «‌محتشم‌» آباد که از همت او شیون و غلغله در خانهٔ مسکین و گداست

1 عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست کی به‌مسجد سزد آن‌ شمع که ‌در خانه رواست

2 به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست

3 اگر از ربختن خون منت خرسندی است این‌ نه‌ خون‌ است‌ بیا دست‌ در او زن که حناست

4 سر زلف تو ز چین مشک تر آورده به شهر از ختن مشک مخواهید حریفان که خطاست

1 شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست

2 ز چشم‌ شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی‌؟ بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست

3 حذر چه می‌کنی از چشم غیر و صحبت خلق ز قلب خویش حذر کن که گفت‌وگو اینجاست

4 نگاهدار دل از آرزوی نامحرم که فر و جاه و جمال زن نگو اینجاست

1 تا به گل هر لحظه بلبل را فغانی دیگراست هر طرف از شهرت گل داستانی دیگر است

2 عشق بلبل جلوهٔ گل را نمایان کرد و بس ورنه گل را درگلستان دوستانی دیگر است

3 بانگ عشاق وطن غالب زروی درد نیست خلق را دربارهٔ ایشان گمانی دیگر است

4 خرقه و دراعه و داغ جبین حرفیست مفت صاحبان روح عالی را نشانی دیگر است

آثار ملک‌الشعرا بهار

11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.