مرو بر کین و زیان مردمان. ,
2 کسی را میازار در گفتگوی به کین و زیان کسان ره مپوی
دهیوپد مرد (شاه) را نفرین مکن چه شهر پاسبانند، و نیکویی به جهانیان اندازند. ,
2 بهشاهنشهانزشتو ناخوش مگوی کجا پاسبانند بر شهر وکوی
3 به کشور نکویی از ایشان رسد وزیشان بود کیفرکار بد
با آن مرد کجا پدر و مادر از او آزرده و ناخشنودند همکار مباش کت داد به دوبار ندارد - هیچت با آن کس دوستی و دوشارم مباد. ,
2 جوانی کز او نیست خشنود باب هم آزرده زو مادر مهریاب
3 مشو هیچ همکار چونین کسی کزان مرد بیداد بینی بسی
4 به جای تو نیکی ندارد نگاه ازین دوستان تا توانی مخواه
زده مرد (را) استوار مدار، و آپریکان (آبرمند) مرد (را) چگونه که آیین بود، هزینه به او ده. ,
2 کسی کشفکندیوکردیشخوار مدارش به نزدیک خویش استوار
3 چو خواهی کنیدستکیری زکس بجوی آبرومند نادسترس
هرچند بس نیک افسونِ ماران دانی، زود زود دست به مار مبر کت بگزد، و بر جای بمیراند. ,
2 تو ای مرد افسونگر چیرهدست مبر سوی هر مار بر خیره دست
3 مبادا کت از این دلیری همی زند زخم و بر جای میری همی
اندر خدایان و پادشاهان ناآمرزیده مباش ,
2 به نزد خدا و خداوندگار ز نامرزی خویشتن شرم دار
دشن چشم (بدچشم) مرد به یاری مگیر. ,
2 مشو هیچ با مرد بدچشم یار که بدچشم مردم نیاید به کار
آسان پای (ضد گرانجان) باش تا روشن چشم باشی. ,
2 گرانی مکن در بر مهتران سبکپای بهتر ز مردگران
3 چو اندکروی زود خیزی ز جای بری چشم روشن برکدخدای
4 به دیدار تو شادمانی کند به خرم دلی میزبانی کند
بیم و بادافراه دوزخ را به نگرش کن (در نظر بگیر). ,
2 تن از دوزخ و بیم روز بدی نگهدار و بادافره ایزدی
خویشتن به بندگی کس مسپار. ,
2 مشو خویشتن بنده در زندگی مکن پیش همچون خودی بندگی