آشکارهگوی باش (صریح اللهجه). به جز به اندیشه سخن مگوی. از بهار منظومه 49
1. آشکارهگوی باش (صریح اللهجه). به جز به اندیشه سخن مگوی.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
به مرد بیآیین هرآینه وام مده. از بهار منظومه 50
1. به مرد بیآیین هرآینه وام مده.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
زن فرزانه و شرمگین دوست دار از بهار منظومه 51
1. زن فرزانه و شرمگین دوست دار
برای مشاهده کامل کلیک کنید
خوبخیم و درست وکارآگاه مرد اگرچه درویش است هم به دامادی از بهار منظومه 52
1. خوبخیم و درست وکارآگاه مرد اگرچه درویش است هم به دامادی گیر ، هرآینه او را خواسته از یزدان برسد.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
به مرد مهسال (زیاد سال) افسوس(استهزاء)مکن،چهتو از بهار منظومه 53
1. به مرد مهسال (زیاد سال) افسوس(استهزاء)مکن،چهتو نیز بسیار مهسال شوی
برای مشاهده کامل کلیک کنید
ناآمرزیده مرد آزرمان را به زندان مکن، گزیده و بزرگ مردم از بهار منظومه 54
1. ناآمرزیده مرد آزرمان را به زندان مکن، گزیده و بزرگ مردم و هشیار مرد را بر بند زندانبان کن.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
اگر پسری بودت به برنایی به دبیرستان ده، چه دبیری چشمروشی از بهار منظومه 55
1. اگر پسری بودت به برنایی به دبیرستان ده، چه دبیری چشمروشی است.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
سخن بنگرش (ملاحظه و تامل) کوی، چه سخنی است ( که) گفتن از بهار منظومه 56
1. سخن بنگرش (ملاحظه و تامل) کوی، چه سخنی است ( که) گفتن به و سخنی هست که پاییدن (تأمل) و آن پاییدن به از آن گفتن.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
راستگوی مرد، پیامبرکن. از بهار منظومه 57
1. راستگوی مرد، پیامبرکن.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
زده مرد (را) استوار مدار، و آپریکان (آبرمند) مرد (را) از بهار منظومه 58
1. زده مرد (را) استوار مدار، و آپریکان (آبرمند) مرد (را) چگونه که آیین بود، هزینه به او ده.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
سخن چرب گوش، گوش چرب دار، منش فرارون (والا) دارد. از بهار منظومه 59
1. سخن چرب گوش، گوش چرب دار، منش فرارون (والا) دارد.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
خویشتن مستای تا فرارون کنش باشی. از بهار منظومه 60
1. خویشتن مستای تا فرارون کنش باشی.
برای مشاهده کامل کلیک کنید