و ترا گویم ای پسر که خرد به مردم بهترین دهشیاری (یعنی بهترین بخش و توفیق) است. ,
2 ترا گویم ای پور فرخندهپی خرد جوی تا کام یابی ز وی
3 که مردم دهشیار را در جهان خرد از دهشها به اندر نهان
4 که خود زان خردکامکاری کند به دیگر کسان نیز یاری کند
به انجمن سور، هر جای که نشینی بجای برتری منشین کت از آن جای نیاهنجند و به جای فروتر نشانند. ,
2 بهسور انجمنجایگه بین درست بدان جای بنشین که در خورد تست
3 مبادا برآرندت از آن نشست بهجای فروتر نشانند پست
4 ز فرزانه دهگان شنو پند راست به جایی نشین کت نبایست خا ست
اینجا یک سیروزهٔ کوچک است که از فقرهٔ تا است و ما آن را بعد از قسمت آخر که با قسمت بالا مربوط است قرار دادیم. ,
بخواسته چند که توان رادی کن. ,
2 گرت خواسته هست از آن خواسته رخ رادمردی کن آراسته
به مرد مهسال (زیاد سال) افسوس(استهزاء)مکن،چهتو نیز بسیار مهسال شوی ,
2 بهمردمبر افسوس و خواری مکن بویژه به مهسال مردکهن
3 که روزی تو مهسال گردی و پیر همان بینی از رببدکان هژبر
زن فرزانه و شرمگین دوست دار ,
2 زن باخرد را ز جان دوست دار که باشد زن باخرد دستیار
3 زنی جوی فرزانه و شرمگین هشیوار و آرام و آرزمگین
کسی که او را شرم نیست ازش خواسته مگیر. ,
2 اگر وام خواهی ز یاران بخواه ز بیشرم زر خواستن نیست راه
1 چنین گفت در گاتها زردهشت که بر دیو ریمن نمایید پشت
2 دروغ است همدست اهریمنا ابا هر بدی دست در گردنا
3 به یزدان نیکی دهش بگروند دروغ از فریبندگان مشنوید
4 به هرمزد والا نماز آورید به یزدان یکایک نیاز آورید
از کینهور مرد پادشاه (صاحبنفوذ) دور باش. ,
2 ز دارای کینتوز دوری گزین همان به که نشناسدت مرد کین
هرچه اشنوی نیوش، یاوه مگوی. ,
2 نیوشنده باش و سخن درپذیر پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر