هرکه با تو به خشم وکین رود هرآینه از وی دور باش ,
2 رود هرکه با تو به خشم و به کین از او دور باش و به رویش مبین
باستان (آغاز و همواره) و همه گاه امید بر یزدان دار و دوست آن گیر که ترا سودمندتر بود. ,
2 امیدت به دادار دارنده بند گزین دوستی کت بود سودمند
به چیز یزدان و امهرسپندان توخشا (توزنده - عمل کننده) و جانسپار باش. ,
2 به گیتی ره ایزدی توختن بود مینوی توشه اندوختن
3 به راه خدا و امهرآسپند به جان کوش تا وارهی ازگزند
راز به زنان مبر. ,
2 به زن راز پنهان مکن اشکار همان کودکان را به فرهنگ دار
هرچه اشنوی نیوش، یاوه مگوی. ,
2 نیوشنده باش و سخن درپذیر پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر
زن و فرزند خویشتن جدا از فرهنگ بمهل، کت تیمار و بیش (رنج و غم) گران نرسد و پشیمان نشوی. ,
2 مبادا ز فرهنگ و دانش جدا زن و کودک مردم پارسا
3 کش آرد پشیمانی بیکران برد بیش و تیمار و رنج گران
بیگاه مخند. پیش و پس پاسخ به پیمانه گیر (پیمان - انداز) ,
2 به بیگاه بر روی مردم مخند زگفتار بیمایه لب بازبند
به هیچ کس افسوس (استهزاء) مکن. ,
2 مکن هیچ افسوس با مردمان کز افسوسیانند مردم رمان
با دژآگاه (نادان و بیتربیت) مرد همراز مباش. ,
با خشمگین مردم همره مباش. ,
با خلج (پوچ و پست) مردم همسگالش (هممشورت) مشو ,
با بسیارخواسته مرد (متمول) همخورش مباش. ,
با مست مرد همخورش مشو. ,
2 مشو همخور و خفتبامستمرد که آمیزش مست رنجست و درد