چشم آگاه را به هیچ چیز گرو منه. از بهار منظومه 37
1. چشم آگاه را به هیچ چیز گرو منه.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
نه به راست نه به دروغ سوگند مخور. از بهار منظومه 38
1. نه به راست نه به دروغ سوگند مخور.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
چون تو را کدخدایی کردن کام است، نخست هزینه (نفقه) به از بهار منظومه 39
1. چون تو را کدخدایی کردن کام است، نخست هزینه (نفقه) به میان کن.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
خویشتن را زن، خود بخواه. از بهار منظومه 40
1. خویشتن را زن، خود بخواه.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
اگرت خواسته بود، نخست آب ورز و زمین بیش بخر چه اگر برندهد از بهار منظومه 41
1. اگرت خواسته بود، نخست آب ورز و زمین بیش بخر چه اگر برندهد هر آینهاش بن به میان باشد.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
چند توانت بود مردم (را) به زبان میازار. از بهار منظومه 42
1. چند توانت بود مردم (را) به زبان میازار.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
مرو بر کین و زیان مردمان. از بهار منظومه 43
1. مرو بر کین و زیان مردمان.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
بخواسته چند که توان رادی کن. از بهار منظومه 44
1. بخواسته چند که توان رادی کن.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
بر هیچ کس فریفتاری (فریبندگی) مکن، که تو نیز بسیار دردمند از بهار منظومه 45
1. بر هیچ کس فریفتاری (فریبندگی) مکن، که تو نیز بسیار دردمند نشوی.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پیشوا مرد، گرامی و مه (بزرگ) دار و سخنش بپذیر. از بهار منظومه 46
1. پیشوا مرد، گرامی و مه (بزرگ) دار و سخنش بپذیر.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
جز از خویشاوندان و دوستان هیچ وام مگیر. از بهار منظومه 47
1. جز از خویشاوندان و دوستان هیچ وام مگیر.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شرمگین زن اگر با تو دوست بود اوی را به زنی، بر زیرکمرد از بهار منظومه 48
1. شرمگین زن اگر با تو دوست بود اوی را به زنی، بر زیرکمرد دانا ده، چه زیرک و دانامرد همانا چنانچون زمین نیکوست که تخم بر وی پراکنده و گونه گونه خوربار از وی برآید.
برای مشاهده کامل کلیک کنید