از کینهور مرد پادشاه (صاحبنفوذ) دور باش. ,
2 ز دارای کینتوز دوری گزین همان به که نشناسدت مرد کین
با دبیر مرد همال (خصم) مباش. ,
2 سخنگوی داننده را دوست گیر بپرهیز از خشم مرد دبیر
3 مزن پنجه با مرد دانشپژوه مهل تات دشمن شوند این گروه
با مرد یاوه گوی راز خود آشکار مکن. ,
2 مکن راز با مردم یاوه کوی که رازت پراکنده سازد به کوی
پیشگاه مرد دانا را گرامی دار و از وی سخن پرس و سخنش بشنو ,
2 بر مرد داننده خاموش باش سخن پرس و دیگر همه گوش باش
3 خردمند استاده در پیشگاه نگر تا چه گوید به بیگاه و گاه
به هیچ کس دروغ مگوی. ,
2 دلت را ز نیکو سخن ده فروغ میالای هرگز دهان از دروغ
کسی که او را شرم نیست ازش خواسته مگیر. ,
2 اگر وام خواهی ز یاران بخواه ز بیشرم زر خواستن نیست راه
چشم آگاه را به هیچ چیز گرو منه. ,
2 کسی کش به چیز تو چشمست تیز گروگان منه در برش هیچ چیز
نه به راست نه به دروغ سوگند مخور. ,
2 ز سوگند خوردن سخن کاستست مخور گر دروغ است اگر راستست
چون تو را کدخدایی کردن کام است، نخست هزینه (نفقه) به میان کن. ,
2 چو برکتخدایی ببستی میان نخستین هزینه بنه در میان
3 که گر بیهزینه بخواهی بیوک دوشنبه بود سور وآدینه سوگ
خویشتن را زن، خود بخواه. ,
2 پس آنگه خود از بهر خود خواهزن بهدلخواه بگزبن یکی شاه زن