چشم آگاه را به از ملکالشعرا بهار منظومه 37
1. چشم آگاه را به هیچ چیز گرو منه.
...
1. چشم آگاه را به هیچ چیز گرو منه.
...
1. نه به راست نه به دروغ سوگند مخور.
...
1. چون تو را کدخدایی کردن کام است، نخست هزینه (نفقه) به میان کن.
...
1. خویشتن را زن، خود بخواه.
...
1. اگرت خواسته بود، نخست آب ورز و زمین بیش بخر چه اگر برندهد هر آینهاش بن به میان باشد.
...
1. چند توانت بود مردم (را) به زبان میازار.
...
1. مرو بر کین و زیان مردمان.
...
1. بخواسته چند که توان رادی کن.
...
1. بر هیچ کس فریفتاری (فریبندگی) مکن، که تو نیز بسیار دردمند نشوی.
...
1. پیشوا مرد، گرامی و مه (بزرگ) دار و سخنش بپذیر.
...
1. جز از خویشاوندان و دوستان هیچ وام مگیر.
...
1. شرمگین زن اگر با تو دوست بود اوی را به زنی، بر زیرکمرد دانا ده، چه زیرک و دانامرد همانا چنانچون زمین نیکوست که تخم بر وی پراکنده و گونه گونه خوربار از وی برآید.
...