1 دشمن بنده بود «درکهی» دل ز من کنده بود «درگاهی»
2 بهرمن تیغ کینه آخته بود لیک نیکو مرا شناخته بود
3 زان به حبسم فزونتر از یک ماه با همه دشمنی نداشت نگاه
4 هست بیگانه «آیرم» با من نیست با من نه دوستی نی دشمن
1 یار طرار از این به تنگ آمد تیر تدبیر او به سنگ آمد
2 لاجرم ساخت با زنی بدکار گفت هرجا، زن منست این یار
3 رفت با زن به خانهٔ آن مرد رخ زن پیش مرد یکسو کرد
4 گفت: خانم به همره مادر رفته بودند مدتی به سفر
1 نمرهٔ دو بود چو نمره یک لیک لختی از آن فراخترک
2 نیست دیوار او سیه چو زغال تیغهای بین محبس است و مبال
3 هست بر سقف او یکی روزن که شود حبسگاه ازآن روشن
4 روی در نیز هست پنجرهای دارد از هر طرف هوا خورهای
1 اندرین حجرهام پس از خور و خواب نیست چیزی انیس غیرکتاب
2 مه اردیبهشت و لاله به باغ من در اینجا چو لاله دل پر داغ
3 دستم آزاد و بسته است دلم تن درست و شکسته است دلم
4 سوزد از تاب تب هماره تنم گونی از آتش است پیرهنم
1 پس ره نمرهٔ دو پیمودم زان که خود راه را بلد بودم
2 ایستادم به پیش آن درگاه چه دری، لا اله الا الله!
3 دخمهای تنگ و سوبهسوی و نمور واندر آن دخمه چند زندهبهگور
4 هر یکی در کریچهای دلتنگ بسته بر رویشان دری چون سنگ
1 این چنین بود احمد قاجار شاه مشروطه بود و کم آزار
2 آنچه زر ماهیانه بگرفتی مبلغی زان به گنج بنهفتی
3 دادمش من به نوبهار بسی پند چون دُرّ شاهوار بسی
4 گفتم آن شه که تنگچشم بود دل مردم ازو به خشم بود
1 تا که سرمایه یافت آزادی شد تجارت اساس آبادی
2 پادشاهان و صاحبان نفوذ جمله گشتندکشته یا مأخوذ
3 مبتذل گشت اصل و عرق و نژاد بی اثرماند خلق وخوی ونهاد
4 سیم و سرمایه شد به عالم چیر گشت سرمایهدارگرد و دلیر
1 نامهای ساخت پس به خط رفیق به سوی خویش کای رفیق شفیق
2 دلم از نوکری به تنگ آمد شیشهٔ طاقتم به سنگ آمد
3 خلق یکسر فقیر و درویشند همه در فکر چارهٔ خویشند
4 یکطرف مالیات قند و شکر یک طرف مالیاتهای دگر
1 مرد باید که دل دژم نکند زندگی صرف رنج و غم نکند
2 از کم و کیف کارهای جهان یکسر مو ز کیف کم نکند
3 در ره نفع خود کند خدمت خدمت خلق یک قلم نکند
4 ور قسم خورد و توبه کرد ز می تکیه بر توبه و قسم نکند
1 هرکه عرض کسان دهد بر باد دهر عرضش به باد خواهد داد
2 فیلسوفی عظیم و دانشمند میشنیدم که گفت با فرزند
3 بهتر است از برای مرد جوان یک درم دین ز صد درم وجدان
4 دیو وجدان هزار سر دارد هر سری نغمهٔ دگر دارد