1 راست خواهی زنان معمایند پیچ در پیچ و لای بر لایند
2 زن بود چون پیاز تو در تو کس ندارد خبر ز باطن او
3 نیست زن پایبند هیچ اصول بجز از اصل فاعل و مفعول
4 خویش را صد قلم بزک کردن غایتش زادن است و پروردن
1 کارداری براند گرم بهدشت شامگاهان به قریهای بگذشت
2 لقمهایخورد و جرعهایپیوست دیده بر هم نهاد خسته و مست
3 تاکهاز باغ خاست بانگ خروس خواجهبرجست خشمناکو عبوس
4 گفت کاین مرغ بلهوس شومست یاوه گوی و فراخ حلقومست
1 آمد اردیبهشت، ای ساقی اصفهان شد بهشت، ای ساقی
2 آن بهشتی که گم شد از دنیا هر به سالی مهی، شود پیدا
3 وان مه اردیبهشت باشد و بس اصفهان چون بهشت باشد و بس
4 جنت عدن و روضهٔ رضوان هست اردیبهشت اصفاهان
1 پاسبان باید از نژاد اصیل تا کند عیب خلق را تعدیل
2 پاسبان دوستدار خلق بود رهبر و غمگسار خلق بود
3 پاسبان باید آدمیزاده مشفق و نیکخوی و آزاده
4 پاسبان گر نه بینیاز بود دست او هر طرف دراز بود
1 خود شنیدی حدیث عوج عناق وان سهمناک مردم عملاق
2 مردم پسر شجاعتی بودند فوق عادت جماعتی بودند
3 قدشان چون چنارهای کهن سر و گردن چو برجی از آهن
4 هرچه امد به پیش میخوردند وآنچه آمد بهدست میبردند
1 میر لشگر ز من مکدر گشت تاکه شاهنشه از سفر برگشت
2 چون درآمد شه از سفربه حضر میرلشگر ببست بار سفر
3 پسری نوجوان و رعنا داشت شد جوانمرگ، اینت بدپاداشت
4 بود داماد شاه آن فرزند چون پسر مرد، سست شد پیوند
1 در خیابان باغ، فصل بهار میچمید آن گراز پست شعار
2 بلبلی چند از قفای گراز بر سر شاخ گل مدیح طراز
3 گه به بحر طویل و گاه خفیف میسرودند شعرهای لطیف
4 در قفای گراز خودکامه این چکامه سرودی آن چامه
1 چادر و رویبند خوب نبود زن چنان مستمند خوب نبود
2 جهل اسباب عافیت نشود زن روبستهتربیت نشود
3 کار زن برتر است از این اسباب هستیکسانحجاب و رفع حجاب
4 ای که اصلاح کار زن خواهی بیسبب عمر خوبشتن کاهی
1 بود روزی شهید بنشسته درکتبخانه در به رخ بسته
2 نسخها چیده از یمین و یسار بود سرگرم سیر آن گلزار
3 ناگه آمد ز در، گرانجانی خشک مغزی، عظیم نادانی
4 گفت با شیخ، کای ستوده لقا از چه ایدر نشستهای تنها
1 دو شعور است در نهاد بشر آن غریزی و این به علم و خبر
2 آن نهانست و این دگر پیدا و آن نهانی بود به امر خدا
3 آن شعوری که از برون در است پاسدار تمدن بشر است
4 و آن کجا ناپدید و پنهانیست پاسبان نژاد انسانیست