1 تیر و مرداد هم به بنده گذشت مدت حبس من تمام نگشت
2 آب شد برف قلهٔ توچال یخ فراوان نماند در یخچال
3 خنکیهای قوم لیک بجاست وز دل سردشان عناد نکاست
4 شد هوا گرم و گرم شد محبس پخته گشتند مرغها به قفس
1 شد چو محمود غزنوی سوی ری مردم ری شدند تابع وی
2 شهر بیجنگ وکینه شد تسلیم زان که بودند مردمان حکیم
3 لیک شه دارها بپا فرمود بر حکیمان ری جفا فرمود
4 بر در ری دویست دار افراشت کرد بر دار هرکه نامی داشت
1 چون ز حبس جوان سه سال گذشت مدت حبس او ، به آخر گشت
2 تاخت بیرون ز حبس بیچاره بیسرانجام و عور و آواره
3 خانه بر باد و زن طلاق و فقیر بینصیب از نقیر و از قطمیر
4 یکی از دوستان رسیدش پیش مرد ازوجستحالهمسرخوا
1 خواندم اندر حدیث « کنفوسیوس» داستانی به طبعها مانوس
2 روزی آن رهبر نکوکاران به رهی می گذشت با یاران
3 دید صیادی اندر آن رسته مرغکی چند را بههم بسته
4 مینهد جفت جفت در قفسی مرغکان میزنند بال بسی
1 چون به شاهی نشست پور زبیر بود جمع اندرو هزاران خیر
2 پس مرگ یزید نامهسیاه گشت صافی جهان به عبدالله
3 منقرض گشته دولت علوی متزلزل حکومت اموی
4 بود در زیر حکم و فرمانش از در مصر تا خراسانش
1 آنچه اکنون سیاستش خوانی هست کاری عظیم اگر دانی
2 سختتر زان به دهرکاری نیست مرد این پهنه هر سواری نیست
3 آن که را قصد مهتری باشد در سرش باد سروری باشد
4 فکرتی استوار میباید شرط هایی به کار میباید
1 داشت همسایهای به حبس مقیم پیرمردی بزرگوار و حکیم
2 پیرشد با جوان رفیق شفیق که به حبس اندرون خوشست رفیق
3 بود ساباطی اندران رسته از دو سو سمجهای در بسته
4 بود هر لانه جای محبوسی هر اطاقی سرای مایوسی
1 ماه اسفند نیز شد گذری گشت سالی ز عمر ما سپری
2 رفت سالی که جز وبال نبود عمر بود این که رفت، سال نبود
3 پنج مه زان به حبس و خون جگری هفت ماه دگر به دربهدری
4 چهل و نه گذشت با اکراه بر سرم پنجه میزند پنجاه
1 هفتهای بود کاندر آن خانه کرده بودیم گرم، کاشانه
2 مطلع مهر و ختم تابستان کودکان رفته در دبیرستان
3 من به عزلت درون خانه مقیم منزویوار با کتاب ندیم
4 ناگه آمد به گوش کوبه ی در خادم آمد به حالت منکر
1 چون که نومید بودم از تهران بود قرضم فزون و فرع گران
2 دیدم از رهن دادن اسباب کار مخلص شود عظیم خراب
3 زن خود را به رَی فرستادم از خود او را وکالتی دادم
4 کز ره بیع خانه و کالا قرضها را کند تمام ادا