بود محمود زابلستانی از ملکالشعرا بهار منظومه 59
1. بود محمود زابلستانی
بنده زادی چنان که میدانی
...
1. بود محمود زابلستانی
بنده زادی چنان که میدانی
...
1. خود شنیدی حدیث اشرف خر
که مثل شد به گرد کردن زر
...
1. این چنین بود احمد قاجار
شاه مشروطه بود و کم آزار
...
1. آسمانها ز دل برپا شد
وانجم از عدل عالمآرا شد
...
1. خرد و داد و راستی کرم است
کژی و جهل وکاستی ستم است
...
1. در خیابان باغ، فصل بهار
میچمید آن گراز پست شعار
...
1. ای درآورده بازی اصلاح
وز تو در ناله تاجر و فلاح
...
1. چون اساس زمانه گشت درست
عدل و ظلم اندر آن تعین جست
...
1. حیوانات سهمگین بزرگ
اژدهای سطبر و پیل سترگ
...
1. خود شنیدی حدیث عوج عناق
وان سهمناک مردم عملاق
...
1. چون ز عهد مسیح پیغمبر
شدصدوشصتوهشتسالبسر
...